جنبش سرنگونى و زندانيان سياسى: مصاحبه با سازمانده کمونیست

سازمانده کمونيست:
-بخش قابل توجهى از فعالين سياسى با گرايشات مختلف در زندانها بسر مىبرند، وضعيت کنونى زندانيان سياسى در حال حاضر چگونه است؟ آمارى در دست هست؟ وضعيتشان را کسى مىداند؟ به نسبت سابق چه فرقهايى کرده است؟

نسرين پرواز :
-آمارى از زندانيان سياسى در دست نيست و يا من خبر ندارم. در آن دوران که من زندان بودم و زندانها پر بود و رژيم هر روز اعدام مىکرد مدعى بود که زندانى سياسى ندارد. همانطور که رژيم شاه زندانيان سياسى را خرابکار مىناميد و مدعى بود که زندانى سياسى ندارد. اين رژيم هم همه زندانيان سياسى را جاسوس و تروريست مىناميد. حا زندان بخشى از زندگى روزمره بخش وسيعى از مردم است. و اين در حالى است که مردم با مبارزاتشان رژيم را عقب نشاندهاند و رژيم ديگر قادر نيست فعا ن سياسى را به راحتى سابق دستگير و اعدام کند. البته ک شرايط ايران تغيير کرده است و مبارزه به شکل سابق يعنى آن دوران که ما فعااليت داشتيم و دستگير شديم، نيست. ادامه خواندن جنبش سرنگونى و زندانيان سياسى: مصاحبه با سازمانده کمونیست

زنان و فرهنگ ايرانى-اسلامى (۴)

زبان فارسى

“ضعيفه”، “خراب”، “غرغرو”، “پرحرف”، “شلخته”، “پتياره”، و خيلى از واژه هاى مشابه ديگر همه القابى هستند که براى زنان بکار برده مى شوند. در مقابل واژه هاى معدودى از اين نوع هستند که براى مردان بکار مى روند. طبيعى است در فرهنگ مرد سالار مرد که خراب نمى شود!

وقتى از فرهنگ صحبت مى کنيم نمى توانيم زبان و نقشى که در فرهنگ دارد و يا تاثيرى که از فرهنگ مى گيرد را ناديده بگيريم. نفوذ اين فرهنگ شوئينيستى را در زبان آنجا مى توان ديد که القابى به زن و يا مرد نسبت داده مى شود که نشان دهنده قدرتمندى مرد و ضعيفى و تحقير زن است. اين فرهنگ زبان سکسيستى و رسيستى عريانى دارد. به جکها و يا فحشهايش نگاه کنيد، همه آنها يا با تمسخر و توهين به زنان و يا به مليتهاى ديگر درست شده اند. هر زبانى آينه تبعيضات جامعه اى است که آن زبان را مورد استفاده قرار مى دهد. زبان فارسى هم در شرايط اجتماعى مردسالار، ضدزن و نژاد پرستانه رشد کرده است. نقشى که زبان فارسى در فرهنگ ايرانى بازى مى کند اين است که جايگاه زن را به عنوان يک انسان درجه دوم و يا جنس پست بعنوان يک نرم جا مى اندازد. ادامه خواندن زنان و فرهنگ ايرانى-اسلامى (۴)

مرورى بر کتاب “سهم من” نوشته پرینوش صنيعى

سهم من، کتاب جذابى است با ٥٢٥ صفحه، که در بهار سال ١٣٨١ در ايران چاپ شده است.

کتاب با اين جملات شروع مى‌شود:

“هميشه از کارهاى پروانه تعجب مى‌کردم. اصلا به فکر آبروى آقاجونش نبود.”

اين تم يعنى آبرو، آبروى آقاجون و آبروى خانواده مرتب در کتاب تکرار مى‌شود. جابجا در شرايط زندگى که نويسنده به خوبى آنرا تشريح کرده مى توان فشار اين آبرو‌دارى را بر روى او و بقيه خانواده احساس کرد. ادامه خواندن مرورى بر کتاب “سهم من” نوشته پرینوش صنيعى

مصاحبه با مجيد خوشدل براى هفته نامه نيمروز

١- با توجه به اينکه دستگيرى شما در اواسط سال ٦١ اتفاق افتاد، مى خواهيم خاطره شما را از سال ٦٠ بدانيم و اينکه عکس العمل شما به عنوان عنصرى تشکيلاتى، از آن همه دستگيرى و اعدام زندانيان سياسى چه بوده است؟

– سال ٦٠ از بدترين سالهاى زندگى ام بود. سال اعدام دوستانم بود. سال جدايى هاى بى انتهايى بود که احساس بى اعتمادى به زنده ماندن نزديکانم را در وجودم کاشت. احساسى که حتى امروزه هم گه گاهى وقتى از دوستى جدا مى شوم در وجودم زنده مى شود. احساس از دست دادن دوست خوب، مرگ يک انسان. تابستان سال ٦٠ على يکى از دوستانم را دستگير کردند و پس از مدت کوتاهى جسد او را براى شناسايى به پزشکى قانونى بردند. من توان رفتن و ديدنش را نداشتم. يکى از دوستانم بهمراه پدر او به پزشکى قانونى رفت. پدر على و دوستم از پزشکى قانونى به خانه ما آمدند. پدر على گفت: فکر مى کنند من پسرم را نمى شناسم. يک آدم گنده سياهى را نشانم داده اند و مى پرسند اين على نيست؟ خوب معلوم بود که على نبود. على به آن چاقى و سياهى نبود. به آنها گفتم نه اين على من نيست، شايد على پدر ديگرى باشد ولى على من نيست. ادامه خواندن مصاحبه با مجيد خوشدل براى هفته نامه نيمروز

مصاحبه با رادیو همبستگی

همبستگى: شما اخيرا کتابى منتشر کرديد به نام «زير بوته لاله عباسى» لطفا در مورد کتابتان کمى توضيح دهيد.

– اين کتاب را هرچند به شکل داستان نوشته ام که خواندش را جذاب کند، ولى بر اساس واقعياتى است که در دوران هشت سالى که در زندانهاى جمهورى اسلامى بودم شاهدشان بوده ام. من از نيمه سال ٦١ تا نيمه سال ٦٩ زندانى رژيم اسلامى بودم. اين کتاب سندى بر عليه جنايات جمهورى اسلامى است. در ضمن کوشيده ام اشکال مختلف اعتراض و مبارزه در زندان را نيز نشان دهم و شايد همين امر اين کتاب را از ديگر ادبيات زندان متمايز مى کند. ادامه خواندن مصاحبه با رادیو همبستگی

کتاب ”زير بوته لاله‌عباسی“ در مجله ٤٠ چراغ

از مصاحبه نسرين پرواز با نشریه جوانان حکمتيست

”زير بوته لاله‌عباسی“ کتابی است از نسرين پرواز، در مورد زندان که سال ٢٠٠٢ در خارج کشور انتشار يافت. بعدها نسرين کتابش را در سايت اينترنتی‌اش قرار داد تا خوانندگانش در هر جای دنيا به آن دسترسی داشته باشند.
مجله ٤٠ چراغ که يک هفته‌نامه فرهنگی، هنری و اجتماعی است، بخشی هم دارد برای معرفی بهترين کتابها از ديد خوانندگان. در شماره ١٧٦، شنبه ١٢ آذر ماه ١٣٨٤ اين نشريه، ”زير بوته لاله‌عباسی“ در رديف اول کتاب‌های مورد علاقه خوانندگان است. چند کتاب بعدی به ترتيب عبارتند از: سووشون (سيمين دانشور)، شازده احتجاب (هوشنگ گلشيری)، خانه ادريسی‌ها (غزاله عليزاده) و چشم‌هايش (بزرگ علوی). ادامه خواندن کتاب ”زير بوته لاله‌عباسی“ در مجله ٤٠ چراغ

بردگانى که صاحبانشان را مى‌زايند!

“… من بيچاره از ساعت ٨ صبح تا ٣ بعد ازظهر در يک آژانس مسکن کار مى‌کنم و با هزار جور آدم سروکله مى‌زنم. از ساعت ٣ بعد از ظهر تا ٩ شب هم در داروخانه کار مى‌کنم، قسمت لوازم بهداشتى-آرايشى. ….. ساعت ٩ از داروخانه بيرون مى‌آيم و در اين ترافيک تا برسم خانه ساعت ١٠، يا ده و نيم است. ديگر جنازه‌ام مى‌رسد خانه، و تازه اين اول کار است. چون حالا تازه بايد شام شب و ناهار فردا را درست کنم، ظرف‌ها را بشويم، خانه را مرتب کنم و شب ديروفت خسته و کوفته با اعصاب به هم‌ريخته به رختخواب بروم و بخوابم. مى‌دانيد خانم، من نمى‌خوابم که استراحت کرده باشم، مى‌خوابم فقط براى اينکه دوباره فردا صبح بيدار شوم و مشغول کار بشوم!

سوال: همسرتان چه نقشى در اين ميان دارد؟

– شوهرم …. هميشه دست بزن داشته و دارد، هميشه عصبى بوده و هست. توى اين سال‌ها هزار بلا سرم آورده. … يک روز کار دارد، ده روز بيکار است، ولى صاحبخانه که اين حرف‌ها حالى‌اش نيست. تازه پول سيگارش را هم من بايد بدهم. …. من تا ديروقت شب کار مى‌کنم و تازه شب هم چه خسته باشم و چه نباشم، چه بخواهم و چه نخواهم، بايد به ايشان سرويس جنسى هم بدهم! حالم از خودم به هم مى‌خورد. من حتى جمعه‌ها هم شيفت کارى دارم!”

نوشته بالا بخشى از سخنان يک زن ايرانى است در پاسخ فهيمه خضر‌حيدرى، خبرنگار مجله زنان که در شماره ١١٢، شهريور ٨٣، در صفحات ١٨ و ١٩ چاپ شده است.

سخنان اين زن واقعيت زندگى زنان بشمارى در ايران است. زنانى که نه تنها بار گرداندن زندگى خانوادگى را به دوش مى‌کشند، بلکه برده کار خانگى و برده جنسى نيز هستند. با خواندن درد‌دل اين زن بعضى‌ها ممکن است بگويند: اينکه اين زن مجبور است در دو جا کار کند عجيب نيست خيلى از مردان در ايران مجبورند مثل اين زن در دو جا کار کنند تا خرج خانواده را تامين کنند. پاسخ من اين است که اين واقعيت دارد، واقعيتى تلخ که جمهورى اسلامى با به فقر کشاندن ميليونها انسان در ايران، آنرا به مردم تحميل کرده است. ولى چند تا از آن مردان دو شغله وقتى به خانه مى‌آيند مثل اين زن مجبورند خانه را نظافت کنند و يا آشپزى کنند؟ زنان چند تا از اين مردان دست بزن به روى شوهرشان دارند؟ چند تا از آن مردان حاضرند على‌رغم ميل جنسى خود به همسرشان “سرويس جنسى” دهند؟ با اطمينان مى‌توانم بگويم هيچ يک.

دو شغله بودن مردان در ايران از موقعيت صاحب و رئيس خانه بودنشان کم نمى‌کند. به هر حال قانون آنها را صاحب زنان و دخترانشان کرده است. و اين آنها هستند که على‌رغم هر فشار و استثمارى که در خارج از خانه تحمل مى‌کنند، باز در خانه مى‌توانند رئيس باشند و برده داشته باشند. آرى، نقش مرد در خانه على‌رغم موقعيت اجتماعى‌اش متفاوت از نقش زن است. نقش استبدادى مرد در خانه کپى ديکتاتورى و استبداد حاکم بر جامعه است.

مى‌گويند دوران برده‌دارى پايان يافته. اگر چنين است حرفهاى اين زن به جز بردگى چه چيزى را براى انسان تداعى مى‌کند؟ آيا بردگى را ماهيت رابطه که بى‌اختيارى زن و همه‌کاره بودن مرد است تعيين مى‌کند و يا بردگى را فقط بايد به رابطه‌اى گفت که يکى، ديگرى را در بازار مى‌خرد؟ اگر شرط خريد بردگى را مهر مى‌زند، خوب بازار خريد و فروش زنان به نام ازدواج دائم و يا موقت و با پرداخت مهريه و غيره هم که همچنان در ايران داير است. زنى که بيشترين خواستگار را دارد و خواستگارانش حاضر باشند بيشترين پول را برايش بدهند، يعنى هرچه بيشتر مهرش کنند، ارزشش در بازار بيشتر است. در دوران برده‌دارى در غرب نيز برده‌ها قيمتهاى متفاوتى داشتند. آنکه درشت‌تر بود و قوى‌تر، گران‌تر خريد و فروش مى‌شد.

از همه اين رسم و رسوم و قوانين و نگاههاى مذهبى و سنتى ضد‌زن مى‌گذرم. صحبتهاى اين زن نشان دهنده شرايطى است که جمهورى اسلامى فراهم کرده است تا زنان هرچه بيشتر تحت فشار قرار بگيرند. برخورد شوهر اين زن نشان مى‌دهد که گاهى انسانها تا چه حد مى‌توانند از روابطشان مثلا همسرشان سو‌استفاده کنند. رفتار اين مرد سندى است بر درستى اين که جامعه و قانون و دولت بايد مراقب افراد جامعه باشند که حق و حقوقشان پايمال نشود. ولى متاسفانه جمهورى اسلامى شرايطى را فراهم کرده که بعضى از انسانها مثل شوهر اين زن از انسانيت تهى مى‌شوند و با نزديکانشان چنين مى‌کنند.

رابطه اين زن و شوهر را مى‌شود از زواياى متفاوتى نگاه کرد و برخورد غير‌انسانى مرد را و چرائى آنرا تجزيه و تحليل کرد. اين رابطه مرا به ياد پرسشى انداخت که هراز چندگاهى ايرانى‌ها از يک‌ديگر مى‌پرسند که: چرا اغلب خانواده‌هاى ايرانى به محض اينکه به خارج مى‌آيند جدا مى‌شوند يا نسيم جدايى در رابطه شان شروع به وزيدن ميکند. کيست که دليل آنرا نداند؟ زنان در ايران حق طلاق و استقلال مالى ندارند وگرنه با چنين مردانى زندگى نميکنند. براى همين است که وقتى خود را در شرايطى مى‌بينند که از حق طلاق و استقلال اقتصادى برخوردارند، تلاش مى‌کنند از آن موقعيت برده وار رها شوند.

زندگى زنان ايران داستان نانوشته بردگانى است که صاحبانشان را مى‌زايند!

به اميد روزى که اين داستانها را جز در کتابهاى تاريخ نتوان خواند.