زلزله سياسى تنها راه حل زلزله‌هاى طبيعى

اخبار زلزله ايران همراه با صحنه‌هايى دلخراش از تلويزيون و رسانه‌هاى ديگر در سراسر دنيا منعکس شده است. نه بخاطر آنکه زلزله خيلى قوى‌اى رخ داده است، بلکه بخاطر ابعاد تلفات جانى آن!روز جمعه ٢٦ دسامبر زمانى که مردم در بم زنده بگور مى‌شدند، تنها چهار روز از زلزله مشابهى در کاليفرنيا مى‌گذشت. در کاليفرنيا زلزله‌اى به قدرت ٥.٦ درجه دو کشته بجا گذاشت. شايد آدمهاى زيادى در مورد زلزله کاليفرنيا نشنيده باشند. چرا که بخاطر پائين بودن تلفات جانى آن، اخبار آن در سراسر دنيا پخش نشد. ضايعه انسانى زلزله در کاليفرنيا با زلزله بم قابل مقايسه نيست. در کاليفرنيا ٤٠ نفر زخمى شدند و ٤٠ ساختمان خراب شد. در کاليفرنيا زلزله باعث شد که برق ده هزار خانه و يا اداره قطع شود و فرودگاه بسته شود.

در بم زلزله‌اى به قدرت ٣.٦ درجه، ٢٥ هزار نفر کشته، ٣٠ هزار نفر زخمى به جا گذاشته است. ٨٠ درصد بم ويران شده است.

فاصله چهار روز بود؟ و يا فاصله فقر و ثروت بود؟ نه نمى‌توان گفت که همه کسانى که در کاليفرنياى زلزله زده زندگى مى‌کردند ثروتمندان جامعه‌شان بودند. پس چرا زلزله‌اى با قدرت مشابه در دو سوى دنيا با فاصله چهار روز مى‌تواند چنين متفاوت عمل کند؟ علت آن چيست؟ مقصر کيست؟

اولين خاطره‌اى که از ضايعات طبيعى دارم، خاطره‌اى نيمه محو در ذهنم است. سيل آمده بود. يادم مى‌آيد که بچه بودم، شايد چهار سالم بود. يادم است که خانواده‌ام به همراه خانواده‌هاى ديگر تلاش مى‌کردند که مردم را از آب رد کنند. خانه‌هايى خراب شده بودند. در خيابان فقط آب بود که با خشونت رد مى‌شد و اين تنها صحنه‌اى است که از آن سيل در ذهنم است. و زنانى که بچه به بغل داشتند و سعى مى‌کردند از آب بگذرند. و پدرم که به آنها کمک مى‌کرد.

صحنه دردناکترى که در ذهن دارم مربوط به سال ٦٩ است. در آن سال زلزله در شمال ايران ٣٥ هزار کشته برجا گذاشت. در آن لحظه در زندان بودم. شب بود. با تکانهاى زمين از خواب بيدار شدم. نشستم. زندانيان ديگرى نيز نشستند. هر کس ديگرى را نگاه مى‌کرد. احتياجى به گفتن نبود که انسانهايى دارند زنده بگور مى‌شوند. در آن لحظات که قدرت کمک به زلزله زدگان را نداشتم، ذهنم بال گرفت و در جستجوى کودکانى که در آوار به دنبال مادرانشان مى‌گشتند، روان شدم. همه آنچه را که دوست نداشتم تصور کنم، تخيل کردم. هرگز نفهميدم که بازماندگان آن زلزله چطور با غم از دست رفته‌گانشان ساختند. کسى نمى‌داند که چطور دوباره خانه‌هايشان را ساختند و يا آواره شهرهاى ديگر شدند!

و بار ديگر زلزله در ايران، در منطقه‌اى فقر زده صفحات تلويزيون را پر کرده است. ولى اين بار سوال اينکه چرا زلزله بايد اينهمه قربانى بگيرد ذهنم را پر کرده است. نگاهى به سايتهاى اينترنتى مربوط به زلزله‌ مى‌اندازم و مى‌بينم که اين تنها ايران نيست که هر از چند گاه در آن زلزله رخ مى‌دهد ولى اين تنها ايران است که اين ميزان خسارت انسانى ببار مى‌آورد. علت آن مثل روز روشن است. علت آن اين است که خانه‌هاى مردم با حداقل امکانات ايمنى درست نشده‌اند. علت آن فقر است.

کاليفرنيا هم يک جامعه طبقاتى است. در آنجا هم سرمايه‌داران از قبل کار کارگران زندگى بهشتى دارند. ولى سطح زندگى انسانها در آنجا طورى است که با يک زلزله شهر از بين نمى‌رود. در ايران با آن همه طلاى سياه (نفت) و آن همه نيروى جوان و آماده به کار مى‌بايست سطح زندگى انسانها بالاتر از سطح زندگى مردم در کاليفرنيا باشد. ولى چرا نيست؟ اين سوالى است که سران جمهورى اسلامى بايد در دادگاههاى مردمى پاسخ دهند. چرا خامنه‌اى‌ها، خاتمى‌ها و رفسنجانى‌ها با زلزله زنده بگور نشدند؟ پاسخ روشن است. آنها روى پولى خوابيده‌اند که مال مردم است، پولى که ضدزلزله است. ولى آنهايى که زنده بگور شدند روى خرابى زندگى مى‌کردند. اگر ثروت در ايران يک جا جمع نشده بود و فقر در جاى ديگر نتيجه اين زلزله تا اين حد اسفناک نبود.

مقايسه تلفات زلزله در ايران با کشورهاى ديگر آدم را به اين نتيجه مى‌رساند که جان آدم در ايران زيادى بى‌ارزش است. چرا که انسان حداقل امکانات زندگى را که با يک زلزله زنده بگور نشود، ندارد. فاجعه تنها مرگ هزاران انسان نيست. فاجعه همچنان ادامه دارد. هزاران زخمى مانده‌اند که معلوم نيست از طرف دولت کمکى به آنها بشود. در ايران که طب اين اوليه‌ترين نياز انسانى مجانى نيست. هزاران بى‌خانمان محصول اين زلزله است که دولت احساس مسئوليتى در قبال آنها نخواهد کرد. بى‌خانمانانى که در همين لحظه دارند از سرما و گرسنگى و بى‌آبى رنج مى‌برند.

و اما کاخهاى ضدزلزله خاتمى‌ها و خامنه‌اى‌ها بايد منتظر زلزله‌اى سياسى باشند. اين جانيان مسبب اصلى مرگ هزاران نفر در زلزله اخير و زلزله‌هاى ٢٥ سال گذشته هستند. اينها با فقرى که به مردم تحميل کرده‌اند زمينه اين مرگ و بى‌خانمانى را فراهم کردند. سران جمهورى اسلامى را بايد بخاطر آنکه مردم را از حداقل زندگى انسانى محروم کرده‌اند و بعنوان مسببان مرگ هزاران نفر در زلزله بم به دادگاه کشيد.

اگر يک سيستم انسانى در ايران حکومت مى‌کرد، اين فاجعه قابل پيشگيرى بود. مسئول مرگ اين انسانها مثل هزاران اعدامى و ترور، زندانى، تن‌فروش و بچه‌هاى خيابانى، جمهورى اسلامى است. براى جلوگيرى از مرگ و خرابى در زلزله‌هاى ديگر بايد با يک زلزله سياسى از شر اين رژيم مرگ و فقر راحت شد. با مرگ جمهورى اسلامى مى‌توان جامعه‌اى درخور انسان ساخت که با يک زلزله اين چنينى انسان قربانى نشود.

خوشبختانه مردم به کمک آسيب ديده‌گان شتافته‌اند. مردم بايد در صفى مستقل به آسيب ديده‌گاه کمک کنند و نگذارند که رژيم کمک آنها را به اسم خودش تمام کند. مردم بايد از رژيمى که پول مردم را صرف جنگ کرد و هنوز صرف خريد سلاح و ساختن زندان مى‌کند، بخواهند که شهر بم را بازسازى کند. خانه‌هايى امن براى بازماندگان بسازد که در زلزله‌اى ديگر بر سرشان فرو نريزد. اين وظيفه رژيم در اين سالها بوده که به آن عمل نکرده است. ولى مردم مى‌توانند با فشار خود رژيم را مجبور به انجام وظايفش بکنند. و يا خود دست به عمل زده و کارها را در دست بگيرند. اين تنها راه حل بازسازى بم و همه مناطق فقيرى است که ممکن است با يک زلزله ديگر بر سر ساکنانشان خراب شوند.

مرگ بر جمهورى اسلامى مسبب مرگ هزاران انسان در زلزله بم

زنده باد آزادى و رفاه