مصاحبه رئوف افسائی با نسرین پرواز در رابطه با سفر ایشان به ایتالیا برای ایراد سخنرانی.
سوال – شما برای ایراد سخنرانیهایی به ایتالیا دعوت شده بودید، میشود بطور خلاصه بگوئید این برنامهها چه بودند و چرا در این مقطع؟
این اولین باری نبود که برای سخنرانی به ایتالیا دعوت میشدم. در سالهای 2003، 2006 و 2007 هم در ایتالیا سخنرانیهایی داشتم. اینبار نیز به دعوت “اتحادیه برای دمکراسی در ایران” به آنجا رفتم. پیش از هر چیز باید به این اشاره کنم، که شاید دوستان فعال در” اتحادیه برای دمکراسی در ایران”، تنها ایرانیانی باشند که توانستهاند تا این حد با کشور میزبان خود ارتباط برقرار کنند که نشستهای چند صد نفره با شرکت ایتالیاییها سازماندهی کنند. لااقل من ندیدم و نشنیدهام که ایرانیان در کشورهای دیگر توانسته باشند تا این حد با جامعه میزبان خود وارد ارتباط تنگاتنگ شده باشند. فعالیت این دوستان قابل تقدیر است و امیدوارم در کشورهای دیگر هم بتوانیم میزگردهایی در رابطه با ایران داشته باشیم و مثل ایتالیا شاهد شرکت صدها غیرایرانی در آنها شویم.
و اما برنامههای اینبار “اتحادیه برای دمکراسی در ایران” عبارت بودند از:
– میزگرد مطبوعاتی با خبرنگاران روزنامهها، رادیو و تلویزیون در پوردنون، در ظهر 14 اپریل.
– نشان دادن فیلم روزهای سبز، حنا مخملباف در سینما زیرو در پوردنون و پنل بحث بعد از آن که سالن با ظرفیت 500 نفر پر بود، در شب 14 اپریل.
– پنل بحث در جلسهای به دعوت چپهای شهر دیگری در عصر 15 اپریل.
– حضور در برنامه صبحگاهی ساعت 6 تا 8 تلویزیون ایتالیا، 16 اپریل – که 700 هزار بیننده داشت.
– حضور در دبیرستانی در پوردنون و صحبت با دانشآموزان سال آخر، در ظهر 16 اپریل.
سوال – سفر سالهای قبل شما به چه دلیل بود؟
بخشا برای ایراد سخنرانی و افشاگری علیه جمهوری اسلامی بخشا هم در رابطه با چاپ کتاب “زیر بوته لاله عباسی”، که خاطرات دورانی است که در زندان بودم و سال 2006 در ایتالیا چاپ شد که آنهم اساسا افشاگری از جمهوری اسلامی و در دفاع از مبارزه مردم در ایران است. نسخه فارسی این کتاب البته در وب سایتم هست.
سوال – شرکت کنندگان در این برنامهها و مخاطبین چه کسانی بودند؟
مخاطبین که عمدتا ایتالیایی بودند. البته ایرانیها هم شرکت کردند ولی اکثریت شرکت کنندگان در برنامهها ایتالیایی و در بعضی برنامهها مثل مدرسه فقط ایتالیایی بودند.
در این برنامهها محسن حمزه ایان دبیر اتحادیه، مینا احدی، من و دو نفر از همکاران اتحادیه در پوردنون شرکت داشتند.
سوال – مضمون بحث شما در این برنامهها چه بود؟
بخش زیادی از این برنامهها پرسش و پاسخ بود. فقط در سینما ابتدا هر یک کمی صحبت کردیم. که از آنجا که فیلم روزهای سبز برای تبلیغ بخشی از بورژوازی ایران و جنبش مربوط به آن یعنی جنبش سبز بود، من خودم را ملزم به آن دیدم که در مورد این جنبش و اینکه چرا بخشی از زنان از آن حمایت کردند بپردازم. بخصوص در این جو که دولتهای غربی سعی میکنند چهره مثبتی از رهبران جنبش سبز ارائه دهند. میدانید که روزنامه تایمز هم موسوی و زهرا رهنورد را در بین شخصیتهای سال قرار داد. برای همین در سینما در مورد زهرا رهنورد صحبت کردم، اینکه این خانم که بخاطر اعتقادات مذهبیش نام خود را از زهره کاظمی به زهرا رهنورد تغییر داده است، یکی از شخصیتهای اصلی زن جمهوری اسلامی و تئوریسین حجاب اجباری بود. یکی از فعالیتهای ایشان در سالهای 1367 تا 1372 در پست تدریس دانشگاهی زنان در “شورای عالی انقلاب فرهنگی” بود. وظیفه این شورا بررسی سوابق همه کسانی است که داوطلب تحصیل و یا تدریس در دانشگاه میشوند. هزاران دانشجو و استاد بخاطر داشتن عقاید غیراسلامی به دلیل بررسی و گزارش این شورا دستگیر و اعدام و یا از دانشگاه اخراج شدند. این شورا در دوران انقلاب فرهنگی به دستور خمینی تشکیل شد و میرحسین موسوی هم اکنون عضو این شورا میباشد.
در مورد این صحبت کردم که جنبش سبز، نه با این نام ولی جنبشی تازه از راه رسیده نیست. در دوران خاتمی این جنبش به نام جنبش اصلاحات معروف شد. در آن دوران هم زنان به خاتمی رای دادند و هرچند به مطالباتشان نرسیدند، ولی امکان این را داشتند که روسریهایشان را کمی عقبتر بگذارند. و جنگ حجاب در خیابانها بین زنان و نیروهای رژیم در دوران خاتمی به شدت دوران احمدی نژاد نبود. در دوران خاتمی اگر فعالان سیاسی مثل پوینده و مختاری و فروهرها و خیلیهای دیگر در قتلهای زنجیرهای کشته شدند، ولی صدها روزنامه و مجله مربوط به طبقه متوسط و بالا حق انتشار یافتند. جنبش سبز هم از همان جنس و ادامه همان در شرایط دیگر و تناسب قوای دیگری در سطح بین المللی است. جنبش سبز نه سکولاریسم میآورد نه آزادی. دلیل آن هم نه جنایتکار بودن موسوی و بقیه رهبران این جنبش، بلکه اقتصاد جامعه است. جنبش سبز در واقع نتیجه جنگ دو جناح رژیم بر سر غارت سفره مردم است. جنگ دو جناح رژیم، جنگ دو بخش بورژوازی ایران میباشد. جناح موسوی، رفسنجانی طرفدار خصوصیسازی به نفع تک سرمایهداران و البته به سبک تاچر و ریگان است، جناح خامنهای، احمدی نژاد هم به دنبال این است که سپاه پاسداران و نیروهای مسلح بیشترین سرمایه و سرمایهگذاری را در چنگ داشته باشند. در این بین هر دو جناح به اشکال مختلف از مردم که آلترناتیو دیگری ندارند، استفاده میکنند. زنان طبقه متوسط و بالا هم میدانند که با قدرت گرفتن جناح رفسنجانی – موسوی، سطحی از فضای فرهنگی باز میشود و به آن راضی هستند.
سوال – من فیلم روزهای سبز، حنا مخملباف را ندیدهام. تاثیر این فیلم روی بیننده چیست؟
بستگی دارد. این فیلم گذشته از اینکه تصویر گریان زنی شکست خورده و ناامید است که به خواستهایش در دوران خاتمی نرسیده. و هیچ درسی از آن نگرفته و حالا به دنبال موسوی میدود و سرش را برای کلاه سبز وی پیشکش میکند، تبلیغی برای این جناح رژیم و این بخش از بورژوازی ایران است. این فیلم تصویر فریاد زنانی نیست که سالهاست با رژیم مبارزه میکنند. برعکس تصویر زنی است که به جای مبارزه برای خواستههایش، گریان و نالان به دنبال این و آن در قدرت میدود که خواستهای او را برآورده کنند. از این بگذریم که حق گرفتنی است، نه دادنی. به هر حال فیلم خانم مخملباف در حمایت از موسوی است و نشان میدهد چطور کمپین انتخاباتی این جناح رژیم با استفاده از رنگ سبز، از قبل از انتخابات سعی کرد در مقابل احمدی نژاد بخشی از مردم را بخصوص زنان را به پشت خود بیاورد. این فیلم حتی صحنههایی از شعار دادن تعدادی را نشان میدهد مبنی بر اینکه اگر تقلب شود ایران شلوغ میشود. این واقعیتی است که دو جناح رژیم چنان در یکدیگر ریشه دواندهاند و هر دو میدانند که طرف دیگر از هر وسیلهای برای گرفتن قدرت بیشتر استفاده خواهد کرد و تقلب همیشه در انتخابات نقش بازی کرده است و می تواند این بار هم اتفاق بیافتد.
تا حدودی که از مبارزات زنان در ایران خبر دارم، فیلم حنا مخملباف خیلی یکطرفه است. ولی برای بیننده ایتالیایی که چیز زیادی در مورد جامعه ایران نمیداند، باید این تاثیر را داشته باشد که همه زنان طرفدار موسوی هستند. برای همین من در آنجا به ابعاد گستردهتری از جنبش زنان در ایران پرداختم. آن ابعادی که مردم ایتالیا نمیدانند، چرا که دولتهای اروپایی دوست ندارند این بخش از مبارزات زنان را برجسته کنند. توضیح دادم که تصویری که در رابطه با مبارزات زنان ایران در این فیلم دیدید خیلی ناقص است. دنیای دیگری از مبارزه و تلاش برای تغییر در بین زنان وجود دارد که از آنجا که در خیابانها نیست، بخشا مخفی و دور از راهروهای قدرت صورت میگیرد در مدیای رسمی منعکس نمیشود. در مورد فعالیتهای گوناگونی که کانونها و یا زنانی که به تنهایی و یا چند نفره در بین زنان طبقه کارگر کار میکنند، توضیح دادم. از بین آن فعالین به عنوان مثال به دیبا علیخانی اشاره کردم. که در سال 78 در دوره دانشجوییش به همراه تعدادی فعال دیگر، کانون زنان، در سال 80 جامعه حمایت از زنان و در سال 86 کانون دفاع از حقوق زنان و کودکان ایران را تشکیل داد. دیبا که دبیر و سخنگوی جامعه حمایت از زنان بود، اخیرا مجبور به فرار از ایران شد و هم اکنون در لندن زندگی میکند. دیبا با همه فعالیتهای گوناگونی که بیش از یک دهه در بین زنان کارگر و زحمتکش در ایران داشته، ناشناخته است. سه نهاد فوق که دیبا یکی از بنیانگذاران آن بود، هر سال هشت مارس را در تهران و سنندج جشن گرفته و در بعضی از این مراسمها توانستند چند هزار نفر را جمع کنند. در این برنامهها علیه آپارتاید جنسی، خشونت علیه زن در جامعه، قتلهای ناموسی، اعدام و ضرورت به رسمیت شناختن بیمه بیکاری زنان خانهدار بحث شده است. در دورهای که کسی مانند دیبا علیخانی میتینگ های هزاران نفره در وسط شهر سازمان داده است، هیچکدام از کسانی که امروز به دلیل سبز بودن شان در مدیای غرب معرفی میشوند، در عمر خود یک میتینگ اعتراضی چند صد نفره هم به دور خود سازمان نداده اند.
به هر حال در شرایط امروزی دنیا که دولتهای غربی از جناح بورژوازی پرو غرب در ایران، یعنی جناح موسوی – خاتمی دفاع میکنند، برنامههایی مثل جایزه دادن به هنرمندان این بخش و … را شاهد هستیم. در راستای این برخورد است که سینما زیرو در پوردنون فیلم روزهای سبز را که تبلیغ برای جناح موسوی است نشان میدهد. بعد از فیلم برای پنل ما صندیلیهای سبز روی صحنه گذاشته بودند. به ما هدیهای (کتابی در مورد تاریخ شهر پوردنون و جاهای دیدنی آن) در کیسههای سبز دادند. لابد انتظار داشتند ما هم روزه سبز برایشان بخوانیم.
برای من مهم بود که در مقابل فیلم که همه چیز را به رنگ سبز موسوی نشان میداد و ذهنیتی که دولتهای غربی در رابطه با ایران به مردم در غرب میدهند، دریچه دیگری برای بینندگان باز کنم. و از مبارزات زنانی برایشان بگویم که برای شان ناشناخته اند. در مورد این هم بحث کردم که توقع زیادی نیست اگر امروز بعد از سی سال سرکوب زنان توسط اسلام و شعار الله اکبر، انتظار داشته باشیم که جنبش زنان در ایران طرفدار سکولاریسم و دور از باندبازیهای جناحهای رژیم باشد. متاسفانه در این دوره هم دیدیم که مثل سال 1357 که بخشی از زنان حاضرشدند روسری و چادر سر کنند تا در تظاهراتها شرکت داده شوند، این بار نیز به نماز جمعه رفتند – افتخارشان هم این بود که با روسری نماز خواندند و یا توانستند در کنار مردها نماز بخوانند!
توضیح دادم که چرا این بخش از جنبش زنان (که فیلم حنا مخملباف آنها را نشان داد) بعد از سی سال تجربه آپارتاید جنسی در ایران به این نتیجه رسید که اگر موسوی به قدرت برسد به مطالباتش پاسخ خواهد داد و از قبل از انتخابات زیر پرچم سبز رفت. اینکه جنبش سبز چیست، تحلیلهای زیادی شده است. و هر کس بنابر نگاهش به دنیا و جامعه و مبارزه و مطالبات و آرمانهایش آنرا طوری تحلیل کرده است که با مواضع حزبی و سازمانی و جنبشیاش جور درآید. برای همین جنبش سبز که کپی همه با هم سال 57 است، دوباره توانست مثل همان سی سال قبل گرایشات متفاوتی در جامعه را زیر پرچم خود جمع کند. این بخش از جنبش زنان نیز در شکلگیری و رشد جنبش سبز نقش بازی کرد، چرا که تحقق مطالباتش را در این جنبش میبیند. این بخش از جنبش زنان (مثل همگرایی جنبش زنان که ائتلاف شیرین عبادی و … را در بردارد) خواهان سرنگونی نظام نیست، بلکه خواهان باز شدن سطحی از فضای فرهنگی است. یعنی مطالباتی دارد که آنها را در چهارچوب این نظام تحقق پذیر میبیند. و از آنجا که جنبش سبز هم خواهان سرنگونی نیست با آن یکی شد.
یکی از سوالات در همه برنامهها مربوط به مسئله رهبری بود. اینکه خوب شما موسوی را قبول ندارید، چه کسی رهبر است؟ پاسخ من بطور خلاصه این بود که کارگران در پروسه مبارزاتشان رهبران خود را میشناسند. و همین الان بخشی از رهبران کارگری مثل اسالو، مددی و نجاتی در زندان هستند.
سوال – در بین برنامههایی که در ایتالیا شرکت کردید، کدام یک را بیشتر دوست داشتید؟
برنامه تلویزونی را بیشتر از بقیه دوست داشتم، نه تنها بخاطر اینکه بیشترین تماشاچایی را داشت. بلکه، چون مجری برنامه فردی با تجربه بود و خودش سوال میکرد، کاری هم به این نداشت که نظر هر کدام از ما چیست، تقلای ویژهای هم به خرج نداد تا به سبز آوانس دهد. یک نماینده مجلس از شهر رم و یک خبرنگار هم از شهری دیگر همزمان در این برنامه شرکت کردند. چند نفری هم توانستند زنگ بزنند.
سوال – آیا برنامه یا برنامههایی هم بود که دوست نداشته باشید؟
نه. برنامهها همه جالب بودند ولی متاسفانه رفتار همه کسانی که در این برنامهها شرکت داشتند متمدنانه نبود. دو نفر ایرانی که در این برنامهها با “اتحادیه برای دمکراسی در ایران” همکاری میکردند، به خاطر اختلاف نظرشان با من برخورد درستی با من نداشتند. تاسف من از این بود که میدیدم چقدر بخشی از ایرانیان بخصوص آنانی که در یک ساله اخیر فعال شدهاند و خود را متعلق به جنبش سبز میدانند، محدود نگر هستند. اینان فراموش کردهاند که امثال من که سی سال است داریم با جمهوری اسلامی مبارزه میکنیم، در دورانی که موسوی در قدرت بود، در زندان و زیر شکنجه بودیم. اینها که سالهاست در اروپا زندگی میکنند حتی درس اولیه دمکراسی یعنی تحمل شنیدن نظر مخالف و حذف نکردن مخالف را نیز یاد نگرفتهاند.
در برنامه پنج شنبه یعنی جلسه در بین چپها خانمی که مترجم من بود و طرفدار جنبش سبز است، بعد از ترجمه حرفهای من بحث مرا نقد میکرد. بعد هم که من میخواستم پاسخ بدهم، میگفتند بحث را دونفره نکنید. خلاصه معلوم نبود ایشان برای ترجمه آنجا بود و یا نقد بحثهای من.
بعد از برنامه پنج شنبه درگیری لفظی داشتیم. آقایی که در این برنامهها با اتحادیه همکاری میکرد، به بحثهای من اعتراض داشت و معتقد بود که تفاوت نظر من و مینا احدی در بین ایتالیاییها درست نیست. پاسخ من به ایشان این بود که: مرا دعوت کردهاید، در حالیکه میدانستید نظرم در مورد جنبش سبز و موسوی چیست. شما اگر میخواستید بحثهای سبز بشنوید، میبایست به جای من یک نفر طرفدار جنبش سبز را دعوت میکردید. و اینکه در اروپا میزگردی از چهار نفر به معنای ارائه چهار نظر است و باید از اینها یاد گرفت. …
این اختلاف سلیقه و تمایل به یک نظری روز بعد یعنی جمعه 16 اپریل به شکلی سبز (حذف مخالف)، خود را به نمایش گذاشت. در این برنامه همان خانم که طرفدار جنبش سبز است مترجم من و مینا احدی بود. ایشان که برنامه را هم میچرخاند، تا آنجا که توانست سعی کرد نگذارد من حرف بزنم. چرا که با خانم احدی هم نظر بود و سعی کرد سوالات دانش آموزان را ایشان پاسخ دهند.
سوال – نظرات شما و مینا احدی چقدر متفاوت بود؟
خیلی متفاوت بود. مینا احدی از انقلاب جاری و اینکه در ایران انقلابی همچون انقلاب فرانسه در شرف وقوع است، صحبت کردند. شرایطی را که ایشان با چنان وجد از آن صحبت کردند، از نظر من فاجعهای همچون سال 57 است که اگر کارگران مراقب نباشند دوباره نیروی به قدرت رساندن جناحی دیگر از بورژوازی در مقابل جناح رقیب خواهند شد.
سوال – تجارب این سفرتان را چگونه جمعبندی میکنید؟
از یک نظر خیلی خوب بود. آنهم اینکه اگر مدیای غرب به تبع دول غربی پشت جناح سبز و جنبش سبز ایستاده است و از هر امکانی برای حمایت از آن استفاده میکند و شخصیت هایش را لانسه میکند، بعضی وقتها هم برای کمونیست هایی مثل من امکانی پیش می آید تا حقایق را از زاویه منافع طبقه کارگر و زنان و مردان ستمدیده آن جامعه طرح کنم. در این سفر سعی کردم به مخاطبینم برسانم که جامعه ایران همه سبز نیست و رنگ دیگری هم هست که باید دید. گفتم که سبز جنبش یک بخش طبقه سرمایه داران ناراضی است و به منافع کارگر و زحمتکش چه زن و چه مرد بیربط است. مردم در غرب اوضاع را از تصویری که مدیای سرمایهداران میسازند، میبینند. شرکت کمونیست ها در چنین تجمعاتی باید به ارائه تصویر دیگری که همه سعی در حذف آن دارند، کمک کند. و خوشحالم از اینکه تا آنجا که ممکن بود به وظیفه ام عمل کردم.
سوال – آیا نکتهای باقی مانده که دوست داشته باشید، به آن اشاره کنید؟
نکتهای که دوست دارم اضافه کنم این است که، سوالات و توهمی که نسبت به رهبران سبز آنجا دیدم مرا به یاد روزی انداخت که در اعتراض به بستن روزنامه آیندگان، تظاهرات بزرگی جلوی دانشگاه تهران صورت گرفت. تازه چند ماه از قدرت گیری جمهوری اسلامی میگذشت. من هم تازه بعد از یک سال زندگی در انگلیس به ایران برگشته بودم و این اولین باری بود که تظاهرات، خشونت و درگیری در چنان ابعادی میدیدم. من شاهد آن تظاهرات و حمله اوباش حزبالله به مردم بودم. یادم هست بعد از آن تظاهرات که مرا شوکه کرده بود، با عزیزی بگومگویی داشتم. من علیه خمینی حرف زدم و او از خمینی دفاع کرد. نه من توانستم او را قانع کنم و نه او مرا. هرچند مدت زیادی طول نکشید که آن عزیز نیز در مورد خمینی با من هم عقیده شد. اوضاع کنونی و دفاع بخشی از مردم و جریانات سیاسی از جنبش سبز که رهبران آن دوستان خمینی یعنی موسوی و خاتمی و رفسنجانی هستند مثل همان زمان است، که کسی گوش شنوا برای شنیدن حرفی علیه خمینی و رژیمی که جای رژیم شاه نشسته بود، نداشت. آن زمان هم جو را اسلامیها میساختند و حرف زدن علیه آنها شهامت میخواست. حالا هم همینطور است. شعار اصلی تظاهرات یک ساله اخیر الله و اکبر بود، شعاری که مو بر تن هر آزادیخواهی راست میکند. چطور میتوان حرکتی که شعارش الله و اکبر است را انقلاب و انقلابی نامید؟ آن زمان نیز ماهیت جنبش را نه با شعارهایش و رهبریش، بلکه با تعداد میلیونی انسانهایی که در آن شرکت کردند، تعریف کردند. و به این طریق حمایت خود را از خمینی توجیه کردند. حالا نیز مردمی که از پس سی سال سرکوب عصیان کردهاند، توجیه دفاع از جنبش سبز شدهاند که رهبریش در دست بورژوازیی است که هدفی جز غارت سفره مردم ندارد. در این میان یکی به نام انقلاب، دیگری به نام مبارزه مردمی و … به توهم مردمی که آلترناتیوی ندارند و مثل سال 57 به دنبال بورژوازی افتادهاند، دامن میزنند. به صف احزاب و شخصیتهای جنبش سبز نگاه کنید، متوجه میشوید که آنجا، جای کارگر و زن آزادیخواه و برابری طلب نیست. در سال 57 کمونیستها میبایست بجای دنبالهروی از میلیونها مردمی که خمینی را پذیرفته بودند، و یا به جای دنبالهروی از خمینی و جنبش ملی اسلامی، جنبش دیگری راه بیندازند. اگر در سال 57 جنبش دیگری به جز جنبش ملی- اسلامیها وجود داشت، مثلا جنبش کارگری – کمونیستی وجود داشت، به دنبال شعار “مرگ بر شاه” جنبش موجود یعنی جنبش اسلامیها نمیافتاد. چنان جنبشی سعی میکرد خودش را قوی کند و موقعی علیه شاه بلند شود که آماده قدرتگیری بود. الان هم همانطور است، جنبشهای دیگر مثل کارگری، زنان و دانشجویی دارند در این جنبش سرمایه داران پرو غرب حل میشوند و وقتی زیر سوال میروند برای توجیه دنبالهرویشان تظاهرات مردم را نشان میدهند. شعارها را نگاه کنید، همان الله و اکبر سال 57 دارد تکرار میشود. شعار مرگ بر آمریکا جایش را به مرگ بر شوروی داده، شعار مرگ بر شاه جایش را به مرگ بر دیکتاتور داده. نظام سرمایهداری و سیستم سرکوب آن یعنی کل نظام سرمایه داری و حتی خود جمهوری اسلامی به تمامی هدف نیست. امروز نیز صورت مسئله همان مسائل سال 57 است. و متاسفانه انگار درسی در کار نیست.
در پایان از اعضای “اتحادیه برای دمکراسی در ایران” برای کمکهایی که به من در سفرهایم به ایتالیا کردند، تشکر میکنم. بخصوص اینبار که به دلیل وقوع آتشفشان مجبور شدم یک هفته بیشتر در ایتالیا بمانم و این دوستان از هر نوع محبتی دریغ نکردند.
با تشکر از اینکه در این مصاحبه شرکت کردید.