زبان فارسى
“ضعيفه”، “خراب”، “غرغرو”، “پرحرف”، “شلخته”، “پتياره”، و خيلى از واژه هاى مشابه ديگر همه القابى هستند که براى زنان بکار برده مى شوند. در مقابل واژه هاى معدودى از اين نوع هستند که براى مردان بکار مى روند. طبيعى است در فرهنگ مرد سالار مرد که خراب نمى شود!
وقتى از فرهنگ صحبت مى کنيم نمى توانيم زبان و نقشى که در فرهنگ دارد و يا تاثيرى که از فرهنگ مى گيرد را ناديده بگيريم. نفوذ اين فرهنگ شوئينيستى را در زبان آنجا مى توان ديد که القابى به زن و يا مرد نسبت داده مى شود که نشان دهنده قدرتمندى مرد و ضعيفى و تحقير زن است. اين فرهنگ زبان سکسيستى و رسيستى عريانى دارد. به جکها و يا فحشهايش نگاه کنيد، همه آنها يا با تمسخر و توهين به زنان و يا به مليتهاى ديگر درست شده اند. هر زبانى آينه تبعيضات جامعه اى است که آن زبان را مورد استفاده قرار مى دهد. زبان فارسى هم در شرايط اجتماعى مردسالار، ضدزن و نژاد پرستانه رشد کرده است. نقشى که زبان فارسى در فرهنگ ايرانى بازى مى کند اين است که جايگاه زن را به عنوان يک انسان درجه دوم و يا جنس پست بعنوان يک نرم جا مى اندازد.
زبان رسيستى هم از همان فرهنگ رسيستى اى نشات مى گيرد که انسان سياه به معنى برده است و نهايتا براى سرگرمى. همان فرهنگ باستانى که حاجى فيروز را به ارمغان آورد. حاجى فيروزى که سياه است و مى رقصد که ديگران را شاد کند. جنسيت و نژاد دو محور اساسى در جکها و مسخره کردنها و يا فحش دادنها هستند. در برخورد با زن و غيرفارس است که مى بينيم چطور زبان و فرهنگ يکديگر را رشد مى دهند. بچه ها قبل از آنکه مفهوم برابرى يا نابرابرى زن و مرد را درک کنند، از طريق زبان اين نابرابرى را هضم مى کنند. آنها با هضم اين نابرابرى بعنوان نرم جامعه، خود را بنابر جنسيتشان با انتظاراتى که از آنها مى رود تطبيق مى دهند. حتى اگر اين تطبيق همراه شکنجه و آزار روحى و جسمى دختران باشد.
استفاده از برخى واژه ها براى تحقير زنان، براى توهين به آنها، براى کشتن اعتماد بنفسشان است. و براى آن است که خود را برابر با مردان نبينند و بالطبع خواهان حقوق اجتماعى برابر نيز نباشند. براى آن است که در مقابل اين همه پايمال شدن حقوقشان سکوت کنند، تا انگ نخورند.
در عرض چند سال گذشته که افغانى ها در ايران استثمار مى شدند و با آنها بدتر از ايرانى ها در اروپا رفتار مى شد. هروقت زنى مورد تجاوز قرار مى گرفت مى گفتند کار افغانى بوده است. هروقت دزدى اى مى شد و معلوم نبود کى دزديده، مى گفتند حتما کار افغانى بوده است. البته رژيم نقش عمده اى در دادن اين ذهنيت به جامعه داشته و دارد. ولى اين فرهنگ نژاد پرستانه است که زمينه پذيرش چنين انگهاى رسيستى اى را فراهم مى کند. براى درک عمق برخورد رسيستى در بين ايرانيان احتياجى نيست که حتما به ايران برويم و رفتار مردم با افغانى ها را بررسى کنيم. در خارج از کشور، در حالى که ايرانيان، خودشان قربانيان رسيسم هستند، برخوردشان به سياهان و برخى ديگر مليتها کاملا رسيستى است. برخوردهايى از اين قبيل کم نيستند که برخى از ايرانيان وقتى به دنبال وکيل مى گردند مى خواهند که حتما انگليسى باشد. و اگر تصادفى پيش وکيلى مى روند که سياه و يا آسيايى است به او توهين مى کنند، و حتى دفتر وکيل را ترک مى کنند. اين همان فرهنگى است که نژاد آريايى را برترين نژاد مى داند. در اينجا هم خودش را با رسيست ترين برخوردها تعريف مى کند.
فرهنگ اسلامى مشکلات زنان را در رابطه با وضعيت جسمى آنها توضيح مى دهد، اينکه زنان جسما ضعيفتر از مردان هستند و يا عقلشان کوچک تر از مردان است. اين فرهنگ حاضر نيست بپذيرد که عدم موفقيت زنان در کشورهاى اسلام زده تنها و تنها بخاطر قوانين زن کش و شرايط اجتماعى مردسالار است. استدلال علماى اسلامى در مورد ناقص العقل بودن زن مثل علماى رسيست غربى مى ماند که سياهان را انسانهاى تکامل يافته نمى بينند و مى گويند که سياهان هنوز به سطح تکامل نژاد سفيد نرسيده اند. آنها ادعا مى کنند که سياهان ضعيف تر هستند و مغزشان کوچکتر از سفيدهاست و غيره. همه اين استدلالات رسيستى مثل آن روى سکه اسلامى شان براى سرکوب زنان و مليتهاى تحت ستم بکار برده مى شوند. اين استدلالات نهايتا از کتابهاى دينى اى مثل قران سر در آورده اند و براى حکومت بخشى از انسانها بر انسانهاى ديگر مورد استفاده قرار مى گيرند. جالب اينجاست که اين استدلالات با همه بى پايگى علمى اشان چون حکومت ها را پشت خودشان دارند، بعد از قرنها و هزاران سال باز هم تکرار مى شوند.
به مفهومى که واژه سياه در فرهنگ ايرانى دارد فکر کنيد. “چيزى بالاتر از سياهى نيست.” و يا “اگر مردى … “، مثالهايى که در رابطه با بدى رنگ سياه، آدم سياه و يا زن هستند، آنقدر زيادند که از حوصله اين نوشته خارج است. همانطور که سياه زنگى براى تحقير سياهان بکار برده مى شود، ضعيفه براى تحقير زن استفاده مى شود. نابرابراى جنسى و نژادى، تحقير جنسى و نژادى در تمامى مناسبات اجتماعى ايران تنيده است و قوانين اسلامى براى تثبيت هر روزه آن مى کشد و سنگسار و ديپورت مى کند. با اين تحقيرها و نابرابرى ها بايد در تمام زمينه ها، در زمينه قانون، فرهنگ، زبان و غيره مبارزه کرد. فرهنگ مدام در حال تغيير و تحول است و فرهنگ هر جامعه اى ممکن است زواياى با ارزش و قابل دفاعى هم داشته باشد. فرهنگ شيوه نگرش به خود و به ديگران، به جامعه، روشهاى جنبش و مبارزه، طريقه حرف زدن، انتخاب واژه ها و غيره است. البته اين زبان را هرچقدر هم که تميزش کنيم تا زمانى که فرهنگ و رفتار ايرانيان تغيير نکند، شرايط زنان و القابى که به آنها نسبت داده مى شود تغييرى نخواهند کرد. درست است که فرهنگ ارتجاعى حاکم همراه تغييرات اساسى و همه جانبه در جامعه از بين خواهد رفت. ولى مبارزه و تقابل با اين فرهنگ بخشى از مبارزه براى رسيدن به جامعه ايست که در آن برابرى زن و مرد يکى از پايه هاى آن است. جامعه اى که در آن هيچ انسانى با تحقير و توهين به ديگرى، برترى خود را نمى يابد.