شبحی در اینترنت به حرکت درآمد که مباحث و عکس العملهای متضادی را بدنبال داشت.
این اشباه یکی از مصر بنام عالیه و تصویر برهنه اش در اعتراض به زن ستیزی جامعه پای در دنیای مجازی گذاشت دیگری هم که عکسهای نیمه برهنه گلشیفته فراهانی برگرفته صحنه های یک فیلم کوتاه در فرانسه سربرآوردند. برای بررسی این عکس العملها به گفتگو با نسرین پرواز نویسنده و فعال حقوق زنان و از زندانیان سیاسی دهه شست مینشینیم.
با سلام خوش آمدید به برنامه رهائی زن
– متشکرم از دعوتتون
یک) عکس العملها به موضوع برهنگی عالیه و عکسهای نیمه برهنه گلشیفته را چگونه ارزیابی میکنید؟
– البته شاید کار این دو نفر ربطی به هم نداشته باشد، چرا که حرکت عالیه المهدی و انتشار عکسهای برهنه اش در اینترنت، طبق گفته خودش، اعتراضی بود به تثبیت قدرت اسلامیست ها وعواقب آن برای “زن” به طور اخص و جنبش زنان مصر به طور اعم. خانم فراهانی چنین ادعایی نکرده است. اما کار خانم فراهانی زمان جالبی روی داد. رژیم ایران در داخل تازه سینه های مانکن های فروشگاهها را بریده بود و در عرصه جهانی هم با فیلم بواقع “جدائی سیمین از نادر”، بار اتهامی خواست خروج زنان از کشور را از ساختارهای زن ستیز به خود زنان منتقل میکرد. در این هنگامه بود که هنرپیشه ای که اتفاقا طول عمرش بیش از درازای موجودیت جمهوری اسلامی نیست و تا مدتی پیش در ایران بوده و زیر اهرم قانون حجابش را هم رعایت می کرده، یکباره در خارج از ایران نه تنها روسری، بلکه بخشی از لباسش را در می آورد. از سوی دیگر سرعت پخش خبر و عکس، در عصری که به عصر اینترنت مشهوراست ، در واکنش به این مساله بسیار تاثیر گذار بود. اگر این اتفاق مثلا بیست سال پیش می افتاد تا خبرش به ایران و گوش مردم برسد زمان به مراتب طولانی تری می طلبید و وقتی هم به مخاطب ایرانی میرسید دیگر خبر کهنه ای بود و عکس العمل مردم هم نسبت به آن به مراتب کم رنگتر می بود.
نکته سوم هم به گمان من ناسیونالیسم ایرانی است که نسبت به هر چیزی که مهر ایرانی خورده باشد حساسیت خاصی نشان میدهد و مورد گلشیفته فرهانی هم یکی از همین موارد بود.
به عقیده من واکنش ها به عکس گلشیفته را باید در منظری کلی تر برسی کرد. مساله، وجود فرهنگ ارتجائی برآمده از و آلوده به ارتجاع مذهبی حاکم است. فرهنگی که پسماندگی خودش را در عکسالعملهایش به عکس های نیمه عریان گلشیفته، عریان کرد .
اینکه رسانه ها به خودشان حق دادند که از دیگران بپرسند که موافقند یا مخالف جای نقد و بررسی دارد. به واقع آنچه در این میان جای بحث دارد نه خود عکس گلشیفته بلکه نفس وجود واکنش به آن است. از همین رو هر نوع سوال جامعه شناختی حول این قضیه، نه تحلیل این واکنش ها، بلکه اساس و چرایی شکل گیری هیاهو حول این “مساله” است. چرا تصمیم و تصویر کاملا فردی یک هنرمند اینگونه به عرصه قضاوت عمومی راه مییابد؟ و اینهمه هیاهوی بسیار برای هیچ مختصات چگونه جامعه ای می تواند باشد.
واقیت این است که یکی از بی شمار تاثیرات جمهوری اسلامی بر جامعه ایران این بوده است که همه فکر میکنند باید در مورد هر کاری که هر کس انجام میدهد نظر داشته باشند. مردمی که از خصوصی ترین تا اجتمایی ترین روابط و عملکردشان زیر ذره بین ایدولوژی دینی-نظامی قرار گرفته و این به بخشی از روزمرگی و نرم زندگی مردم بدل گشته، خود در چرخه ای دیگر دانسته یا ندانسته این مناسبت را در روابطشان با افراد و دنیای خارج از خود باز تولید می کنند. به همین دلیل و به تبعیت از مناسبات عمل شده از سوی رژیم جمهوری اسلامی در واقع خود را به نوعی محق به سرکشی در زندگی مردم، در نقش منکرات یا گشت ارشاد می دانند. همانگونه که رژیم از اخبار زندگی خصوصی افراد برای کنترل و فشار بر آنها استفاده می کند ، به همین موازات، کنجکاوی بیمارگونهای نسبت به زندگی دیگران مشروعیت میابد و در غلبه یک خصیصه فرهنگی در جامعه عرض اندام می کند. یکی از نمودهای تاثیر این فرهنگ در خارج از ایران را به این شکل میتوان دید که ایرانیها بخشا از یکدیگر گریزانند. چرا که از کنجکاوی و شایعات بعد از آن نگرانند.
جامعه ایرانیان نمونه گویای ورود فرهنگ از بالا و سطح کلان به جامعه و سطوح خرد زندگی مردم است. عکسالعمل های وسیع نسبت به عکس گلشیفته فراهانی یکی از همین نمونه هاست. شاید هیچ مسئله سیاسی، اجتماعی، هنری و علمی نمیتوانست تا این حد ایرانیان را وارد صحنه نظردهی کند. اما موضوعی چون برهنگی یک هنرپیشه به هدف کاملا شخصی و بی ربط به دیگران، صورت اخلاقی به خود میگیرد و در بازار رسانه ها به مناقصه موافقین و مخالفین گذشته میشود. و اصحاب رسانه هم خود را محق میداند که مخاطبینش را در جعبههای موافق و مخالف بچیند و کسی هم نمیپرسد که موافقت و مخالفت با چه؟ مساله چیست ؟ و چرا تصمیم یک فرد حال هر که میخواهد باشد ، راجب بدنش ، به من اصلا ربط پیدا میکند.
اگر قبول داریم که هر فردی آزاد است تا جایی که آزادیش در تناقض با آزادی دیگران قرار نگیرد و یا ان را محدود نکند. پس گلشیفته هم میبایست آزاد باشد هر نوع عکسی که دوست دارد بگیرد و چاپ کند و کسی نمیبایست به قضاوت او بنشیند و یا به او فحاشی کند. مساله ای که به کرات شاهدش بودیم. مخالفت با عکس گلشیفته، مخالفت با آزادی فردی اوست.
عکس نیمه عریان گلشیفته چه مزاحمتی برای دیگران داشت؟ هیچ. حرکت او ، اینکه با روسری یا بیحجاب، با سینه بند و یا با سینه عریان بازیگری میکند، تنها به خود او مربوط است. ولی متاسفانه به این دلیل که این حرکت در انظار جامعه بود و در عرصه عمومی رسانه توانست به رویت همگانی برسد، و از سوی دیگر منطبق نبودن این حرکت با فرهنگ اسلام زده ایرانی، مردم را به این شبهه انداخت که میتوانند و می بایست راجب این مساله نظر و موضع داشته باشند. کار گلشیفته از سر سیاست نبود (در مصاحبه ای میگوید که سیاست برایش جالب نیست و بیشتر دوست دارد به هنر بپردازد) ولی از آنجایی که حرکتی غیرعرفی و اسلامی انجام داده، سیاست اسلام زده به سراغش میآید. هر حرکتی و یا نوع زندگیای که در چهارچوب قوانین رژیم نباشد در خود سیاسی میشود، و مورد مجازات قرار میگیرد. بخصوص وقتی که علنی و در معرض دید جامعه است، همانطور که رژیم این حق را برای خود قائل است که دخالت کند، بخشی از مردم نیز آنرا به خود مربوط میدانند و در آن با نشان دادن موافقت و مخالفت خود دخالت میکنند.
هر روز میلیونها عکس لخت در اینترنت و یا در روزنامهها چاپ و پخش میشود. ولی وقتی عکسی از خانم فراهانی چاپ میشود تعدادی از ایرانیان به رگ غیرتشان بر میخورد. همانطور که به رگ غیرت جمهوری اسلامی برخورد. گویی چون خانم فراهانی شناسنامه ایرانی دارد مال همه است و هیچ گونه حق فردی ندارد. در واقع حالا زنان ایرانی نه تنها مال و ملک رژیم هستند، بلکه مال همه مردم نیز هستند و همه حق دارند در مورد آنان قضاوت کنند. گویی ما ایرانیها از گهواره تا گور و از این سر دنیا تا آن سر دنیا به هم وصل هستیم و هر کارمان باید زیر ذره بین یکدیگر باشد و برای هر کارمان باید پاسخگو باشیم و یا مورد شماتت مخالفان قرار بگیریم. این فرهنگی سرکوبگرانه است که به خود حق میدهد در زندگی دیگران دخالت کند. و وقتی که قادر نیست شیوه خود را تحمیل کند آنوقت دست به تحقیر میزند. همان روشی که جمهوری اسلامی سی سال است دارد با مردم در ایران انجام میدهد.
میبینیم که در این ماجرا این تنها جمهوری اسلامی نبود که در رابطه با عکس خانم فراهانی یک برنامه تلویزیونی درست کرد. متاسفانه خیلی از نیروهای سیاسی و اجتماعی نیز درگیر ماجرا شدند، چرا که توجهی که به عکس گلشیفته شد آنها را به این خیال انداخت که “برهنگی” بلنفسه یک شیوه از مبارزه است و آن را به زعم خود، به عنوان شیوه ای از مبارزه وارد عرصههای کاری خود کردند.
دو) اعتراض به سبک برهنه شدن در دهههای 70 و 80 میلادی در غرب رایج بوده و لیکن اکنون کمرنگ شده و دیگر برهنه شدن تابو بودنش را از دست داده است. موضع جنبش رهائی زن در این رابطه چگونه باید باشد؟
– برهنگی تاریخ جالبی دارد. برهنگی و تابوی برهنگی رابطه زیادی با میزان پوشش و قوانین حجاب دارد. هر چقدر زنان در کشوری محدودتر باشند و رابطه بین زن و مرد محدودیت بیشتری داشته باشد، برهنگی در عین تابو بودن، مورد توجه بیشتری قرار میگیرد. و همانطور که دیدیم موجب عکسالعمل بیشتری نیز میشود. متاسفانه در رابطه با عکس خانم فراهانی نیز بعضیها با چشمان ترازوییشان و با نگاه جنسیو با سلیقه جنسی خود در مورد بدن وی ابراز نظر کردند و به عیار گذاری پرداختند. نتوانستند یکبار هم که شده بدن زن را، یک تصویر برهنه را، یک وسیله جنسی نبینند. یکباره تب برهنگی خیلی ها را گرفت و با آن انقلابی درست کردند، و دگرباره این تب هم مثل خیلی تب های دیگر خوابید.
به نمایش گذاشتن بخشهای جنسی بدن که در همه فرهنگها آنرا میپوشانند، وسیلهای برای اعتراض بوده و هست. نمونههای این نوع اعتراض را در تاریخ خیلی از جوامع بخصوص در کشورهایی که حالا تا حدی به آزادیهای فردی احترام میگذارند، میتوان دید. شاید حالا کمتر این نوع اعتراض در کشورهای اروپایی مورد استفاده قرار گیرد، چرا که بدن عریان تابو بودنش را در این کشورها از دست داده است. ولی تا چند سال پیش هر از چند گاهی با این پدیده روبرو میشدی که در میان بازی فوتبال که هزاران نفر بطور زنده و میلیونها نفر از طریق تلویزیون مشغول تماشای آن بودند، زن و یا مردی کاملا عریان به وسط زمین میدوید. و به این شکل اعتراض خود را نشان میداد که مسئولین هم سعی میکردند در حین پوشاندن بخشهایی از بدن وی با کلاهشان وی را از زمین بیرون کنند. که حتی آرشیو این نوع اعتراض یعنی با بدن برهنه در اینترنت موجود است.
اینکه در کشورهای اروپایی افراد میتوانند در کنار دریا برهنه از طبیعت لذت ببرند، متفاوت از این است که در جامعه و در محیط کار و زندگی و یا فیسبوک خود را برهنه کنند. هنوز ممکن است از برهنگی در جامعه بعنوان یک ابزار اعتراضی استفاده کنند ولی موافق انتشار عکس برهنه نیستند. اینکه برخی از مدافعان عکسخانم فراهانی گفتند، در جوامع اروپایی برهنگی عادی است، در کنار دریا هر کس بخواهد برهنه میشود. این یک جوک بیشتر نیست. چرا که آنها برای خود و لذت خود در کنار دریا عریان میشوند نه برای دوربین.
گذشته از اینکه هدف خانم فراهانی چه بوده است، ولی ایشان امکان نداشت به وسیله دیگری بتواند تا این حد مورد توجه قرار بگیرد. اگر حتی هزاران مقاله مینوشت، صدها مصاحبه میکرد، ما قطعا شاهد این میزان از برخورد با او چه در مقام موافقت و چه در مخالفت نمی بودیم . امکان نداشت تا این حد به او فحاشی شود و یا مورد ستایش قرار گیرد. چرا که ایشان از همان اسلحهای استفاده کرد که علیه زنان استفاده میشود. رژیم با ابزار ایدولوژی اسلامی زن را میپوشاند. چرا که تمامی بدن زن را یک وسیله جنسی میدانند و میبینند. میشود گفت آنها تمامیت وجود زن را جنسی میبینند و برای همین آنرا میپوشانند. تقریبا همه مردم دنیا بخش و یا بخشهای جنسی بدنشان را میپوشانند. ولی رژیم های توتالیتر اسلامی چون زن را تنها با بخش جنسیاش تعریف میکنند، و زن اصولا یک وسیله جنسی است در این دیدگاه، به همین خاطر باید تمامش پوشانده شود. در این نگاه زنی که خودش را نمیپوشاند یعنی موهایش و یا هر بخشی از بدنش پیداست، هرزه و تن فروش است. همانقدر که سینه برهنه زن برای بعضی از مردهای اروپایی میتواند تحریک کننده باشد، موهای زن برای اسلامیها همان نقش را دارد. چرا که نگاهشان متفاوت است! همانطور که آقای بنی صدر، اولین رئیس جمهور رژیم جمهوری اسلامی ایران گفت، موهای زنان اشعهدارد. خوب بود که از آقای بنی صدر می پرسیدیم که آیا هنوز هم این نوع اشعه را می بینند و یا تنها وقتی که ایران بودند و رئیس جمهور بودند آن اشعه را میدیدند.
جمهوری اسلامی با قوانین اسلامی تن زن را از حوزه خصوصی و فردی آن در آورد و آنرا تبدیل به یک موضوع کاملا اجتماعی، سیاسی و ملی کرد. حجاب اجباری زندان متحرک زنان از هر طبقه و موقعیت اجتماعی شد. حجاب اجباری مهمترین قانون در خلع ید زنان از بدن خود و به مالکیت رژیم در آوردن آن بود. وقتی جزای بیحجابی هشتاد و چهار ضربه شلاق است، وقتی زنی را بخاطر زنای محسنه دستگیر میکنند و حتی میکشند، به این معنی است که زنان هیچ گونه حق مالکیت و آزادی بر بدن خود ندارند. درست است که بنابر قوانین جمهوری اسلامی زنان متعلق به مردان خانواده هستند، ولی قبل از آن همه زنان متعلق به جمهوری اسلامی هستند. چرا که حتی مهم نیست که مردان خانواده چه دیدگاهی راجب “زن” و “زنانشان” دارند. حتی اگر مردی اینگونه به مساله نگاه نکند و زن را مایملک خود نبیند اینجا خود رژیم با ابزارهای قانونیش برای سلب آزادی زنان وارد عمل میشود.
در رابطه با برهنگی به عنوان ابزار مبارزه باید یک مسئله را در نظر گرفت. و آن اینکه وقتی فشار زیاد است، گاهی عکسالعملها هم تند میشوند. جامعه ایران نمونه خوبی برای بررسی فشارهای شدید و عکسالعملهای شدید است. این را میتوان در رابطه با علیا المهدی نیز دید. او آگاهانه قصد میکند تصویر برهنه خود را ابزاری برای اعتراض به قدرتگیری رسمی اسلام سیاسی در مصر کند. گلشیفته هیچگاه این ادعا را نکرد. ولی عدهای دیگر کار او را سیاسی و مبارزه با جمهوری اسلامی و برای آزادی زنان قلمداد کردند. فرض میگیرم عمل گلشیفته نه بنابر خواست و ضرورت شغلی بلکه همانطور که عدهای گفتند، در واکنش به فشار بیاندازه به زنان در ایران است. مسئله این است که آیا در مبارزه با نگاه و یا فرهنگ ارتجایی میتوان از همان ابزاری استفاده کرد که رژیم با ایدئولوژی اسلامی از ان استفاده میکند؟ آیا میتوان نگاه فرا جنسیتی به بدن داشت و ان را آنگونه که حکومت ایران می بیند ندید ولی همزمان با همان سلاح که اتفاقا رژیم هم از ان استفاده میکند به مخالفت و مبارزه با این نگاه پرداخت؟ متاسفانه عکسالعملی که در آن از بدن استفاده میشود تا مخالفت خود را با درک و برخورد و فشار رژیم توتالیتر نشان دهد چندان متفاوت با همان نگاه سیستم به بدن انسان نیست. در واقع هم عمل و هم واکنش به ان دو روی یک سکه هستند، حال در سوهای مختلف. به گمان من این مبارزه نیست. واکنش است از همان جنس، با همان سلاح اما در جهتی دیگر. گذشته از اینکه هر کس حق دارد و آزاد است عکس عریان خود را به نمایش بگذارد، ولی خود چنین حرکتی نشان میدهد که خود آنها نیز با همان نگاه و با همان ابزار به اعتراض به محدودیتهایی که جمهوری اسلامی بر آنها وارد میکند، برخواستهاند. در واقع با نمایش بخش جنسی خود این افراد نیز هر چند به نام اعتراض، ولی تمام بدن خود را با همان عضو جنسی معرفی می کنند. در واقع با این عکسهای برهنه میگویند تو مرا عضو جنسی میبینی باشد ولی حق نداری مرا بپوشانی اینجا دیگر دستت به من نمیرسد. و راست میگویند دست رژیم در اینجا به آنها نمیرسد.
سه) از بدو روی کار آمدن رژیم اسلامی و در طی این سی سال زنان علیه قوانین زن ستیز اسلامی دست از مبارزه برنداشته اند و مطالبات خود را بهر نحو بیان کرده اند ارزیابی شما از این خواسته ها و مطالبت چیست؟
– خوشبختانه مبارزات زنان باعث شد که رژیم در همان ابتدای قدرت گیری نتواند زنان را در کیسه کند وگرنه خمینی میخواست چادر را اجباری کند ولی زنان با اعتراضات خود مانع آن شدند. متاسفانه نقاط ضعف زیادی در جنبش زنان نیز بوده و هست. پراکندگی آن و تعلق بخش عمده آن به طبقه بورژوازی ایران که خودش را در همراهیاش با جنبش سبز بخوبی نشان داد، از مسائلی هستند که مانع از موفقیت آن است. مسئله دیگر این است که این جنبش عمدتا روی قانون و تغییر قانون از بالا تاکید دارد. متوجه این امر نیست که با وجود جمهوری اسلامی از هر نوع آن زنان به برابری کامل با مردان دست نخواهند یافت. این ساده لوحی است که از مردان چند همسره و زنان مردسالار در مجلس که اتفاقا خود ارائه دهنده طرح قانون حمایت از خانواده بودند بخواهیم قانون چند همسری را لغو کنند. این جنبش تلاشی برای ارتباط با مردم جامعه و تغییر به همراهی نیروهای مردمی نمی شود. حتی در خانوادههای خیلی از فعالین جنبش زنان همان قوانین اسلامی ضدزن اجرا میشود، که سکوت در مورد آن زمینه صلح و سازشی را که به ضرر زنان است فراهم میکند. جنبش زنان، مثل جنبشی که برای آزادی و برابری علیه جمهوری اسلامی در سالهای ۵۸ به بعد مبارزه کرد، حاضر است برای آرمانهایش دستگیر و اعدام شود اما نمیتواند آنرا زندگی کند. شاید بهتر است بگویم خیلی از ایرانیها براحتی برای شعارهایشان میمیرند ولی حاضر نیستند آنها را زندگی کنند. چرا که تبدیل شعار به شیوه زندگی شاید خیلی سخت باشد و خود یک نوع مبارزه جدا میطلبد. همه ما آدمهایی را میشناسیم که برای آزادی و برابری مبارزه کردند و الان هم بر حسب یک اتفاق زنده هستند، افرادی که دوستانشان اعدام و یا ترور شدند، و خودشان هم مجبور به زندگی مخفی و فرار از ایران شدند. اما وقتی به زندگیشان نگاه میکنید نه آزادی و نه برابری در آن میبینید. در مبارزه هم همان نقشی را بازی میکنند که در خانه و در رابطه با کسی که با او زندگی میکنند، دارند. حتی در خارج از ایران که امکان زندگی برابر و آزاد به مراتب بیشتر است، اثری از این ارتباط انسانی در عرصه خصوصی زندگیشان دیده نمیشود. نه در زندگی خصوصی ، نه در روابط خانوادگیو نه در روابط سیاسیشان. در حالیکه چه بسا حداقل بخشی از آنها همین الان حاضرند برای ظاهرا همان آرمانها و یا شعارها بمیرند.
ببینید اگر مردم این قوانین ضدزن را قبول نداشته باشند، مجبور نیستند آنرا زندگی کنند. میتوانند حق طلاق زن را در قرارداد ازدواج درج کنند. میتوانند بجای مهریه مثل کشورهای اروپایی تقسیم برابر دارایی بعد از طلاق را در سند ازدواج درج کنند و به آن پایبند باشند. میتوانند ارث برابر ببرند و در خیلی از موارد دیگر قوانین اسلامی را عملا رعایت نکنند. این مسئله فرهنگی است که نمیگذارد مردم زندگیشان را متفاوت با قوانین اسلامی تنظیم کنند. قوانین و فرهنگ دو بال کفتاری هستند که به جان زن افتاده است. و متاسفانه این فرهنگ مردسالار تنها در بین مردان نیست. آیا زنان جلو همسرانشان که دو برابر خواهرانشان ارث می برند می ایستند و علیه ان اعتراض می کنند؟ و یا منافعشان مانع از آن است که این کار را بکنند؟ و وقتی که نوبت خودشان میرسد انتظار دارند که برادرانشان سهم برابر ببرند؟ و اگر برادرانشان دو سهم بردند، به سکوت برگزار میکنند، چرا که فکر میکنند آبرویشان میرود؟ مسائل و حقوق زنان خصوصی و عمومی همه به هم ربط دارند. ما نمیتوانیم برای حقوق خود با رژیم مبارزه کنیم ولی جلوی خشونت خانگی مثل دزدی برادر از خواهر تحت نام ارثیه دو برابر سکوت کرده و یا با آن همراهی کنیم. این اشتباه است که فکر کنیم با تغییر قانون میتوانیم یکباره فرهنگ را تغییر داده و زن ستیزی را از بین ببریم. قانون فرهنگ میسازد و فرهنگ نیز قانون میسازد. اگر مردم مخالف این قوانین بودند، رژیم عملا نمیتوانست آنها را برای سی سال پیش ببرد. قوانین اسلامی با اتکا به اینکه حداقل نیمی از جمعیت کشور یعنی مردان از آن بهره میبرند، توانسته دوام پیدا کند. و ببینید چقدر این قوانین ضدزن به فرهنگ زن ستیزی دامن زده است. آمار بالای قتلهای ناموسی و خشونت خانگی گواه این مدعاست. راه رهایی زن مبارزه همزمان با قوانین اسلامی و فرهنگ ضدزن میباشد.
وابستگی اقتصادی زن به مرد که رژیم بواسطه به رسمیت نشناختن حقوق اولیه زنان شرایط مادی آنرا فراهم کرده است، مهمترین مانع رشد و آسایش زنان است. حقوق بیکاری و حقوق خانهداری از مهمترین خواستههای زنان است که تحقق آن باعث میشود بتوانند بعنوان یک انسان مستقل فکر کنند و برای زندگیشان تصمیم بگیرند. فکر میکنم جنبش رهایی زن باید سعی کند زنان را در آگاهی به حقوق و مطالبات خود متشکل کند. اگر زنان به حقوق خود آگاه شده و حول آن در محل زندگی و محیط کار خود متشکل شوند، نه تنها میتوانند مدعی این حقوق اولیه خود شوند، بلکه میتوانند در زندگی خصوصیشان نیز به هم کمک کنند. تنها با متشکل شدن است که زنان میتوانند قدرتمند شده و به هم کمک کنند تا در زندگی شخصی خود قربانی خشونت خانوادگی نشده و در سطح جامعه خواهان حقوق برابر با مردان باشند.