سازماندهى‌ قدرت يا سازماندهى نفرت؟

هفده سال از قتل عام زندانيان سياسى در سال ٦٧ مى‌گذرد. هر سال به مناسبت بزرگداشت اين فاجعه سمينارهايى برگزار مى‌شود. هر‌چند متاسفانه اکثر اين سمينارها بنابر گرايشات فکرى برگزار کنندگان آنها با تمهاى مشخصى برگزار مى‌شوند که ربطى به مبارزات انسانهايى که در جريان مبارزه جان سپردند ندارند. و يا مباحثات درون سمينارها تلاشى براى تبادل نظر و پيشبرد مبارزه مشخصى صورت نمى‌گيرند. يکى از کسانى که امسال سعى کرد در يکى از اين سمينارها شرکت کند دوست قديمى فرخنده آشنا است که به تازگى مجبور به فرار از ايران شد. مصاحبه‌اى با وى انجام داده‌ام در مورد سخنرانى که مى‌خواست در سالگرد قتل‌عام انجام دهد.

نسرين پرواز: فرخنده عزيز گويا قرار بود شما هم در سمينار کلن سخنران باشيد، اما به دلايلى انجام نشد.

فرخنده آشنا: بله، متاسفانه پاسپورتم دير به دستم رسيد و نتوانستم به سمينار برسم.

نسرين پرواز: نظرتان در مورد اين سمينارها چيست؟ آيا به نظر شما اين سمينارها در جهت تسهيل مبارزات مردم که زندانيان سابق را هم در بر مى‌گيرد هستند؟

فرخنده آشنا: مسلما نه. بياييم براى نمونه کانون زندانيان سياسى در استکهلم را نگاه کنيم که امسال من شاهد تکاپويش براى برگزارى بزرگداشت بودم. کانون مى‌خواست از زندانى سابق بعنوان قربانى شکنجه بهره جويد. تعريف چگونگى تجاوز آنهم از دهان قربانيانى که هنوز از آن رنج مى‌برند براى چيست؟ زندانيان سابقى را روى صحنه به نمايش گذاشتند که مردم ببينند بعد از اينهمه سال اندک التيامى در آنها ديده نمى‌شود! آنها فقط قربانيان شکنجه بودند. چه ضرورتى باعث مى‌شود که در اين مراسمها از کسانى که زخمهايشان همچنان باز و چرکين است بخواهيم شکنجه‌اى را که تحمل کردند براى حضار ترسيم و بازگو کنند؟ در واقع شکنجه را دوباره مرور و تحمل کنند! وقتى هيچ صحبتى از چرائى اين شکنجه‌ها در ميان نيست، به دنبال بازتوليد چه چيزى هستند؟ و اينکه با فشار مجدد روحى به اين عزيزان چه نيازى به تعريف مجدد شکنجه بود؟ چرا بايد انسان شکنجه شده دوباره زجر بکشد؟ اين يک روى قضيه است، روى ديگر اين نوع کار اين است که با گوش دادن اين سخنرانيها چه چيزى عايد مردم در ايران مى‌شود؟ چه کمکى به مبارزات اجتماعى آنها مى‌کند؟ راستش من نتوانستم بنشينم و دوباره زجر کشيدن آنها را نظاره‌گر باشم. از حالتشان معلوم بود چه غوغايى در درونشان برپا شده است. اينها نشان مى‌دادند که شکنجه و سرکوب وحشيانه رژيم چه اثر مخربى بر آنها داشته است. منظور من اين نيست که جنايات رژيم افشا نشود، بلکه افشايى آگاهانه و سياسى بايد کرد. فشار روحى که سخنرانان در حين سخنرانى تحمل مى‌کردند بسيار زياد بود و من فکر مى‌کنم آنها را در چنان موقعيتى قرار دادن برخوردى انسانى نيست. سلامت روحى آنان به عنوان يک انسان مى‌بايست در الويت قرار گيرد، تا افشارگرى عليه رژيم! فراموش نکنيم که اينان نيز انسان هستند و بينديشيم و بررسى کنيم سياستى را که به دنبال قربانى مى‌گردد تا بازارش را داغ نگه دارد!

نسرين پرواز: ممکن است گفته شود که اين مرور شکنجه به درمان روحى شکنجه‌شده کمک مى‌کند. شما اين ادعا را قبول داريد؟

فرخنده آشنا: دردى که زندانى سياسى سابق بخاطر دوران زندانش و يا شکنجه‌اى که شد مى‌کشد جدا و متفاوت از دردى نيست که مردم در ايران دارند مى‌کشند. پس بايد در پروسه مبارزه دنبال التيام بگردد. مسئله اين است که آيا مى‌خواهيم زندانى سياسى سابق را همگام با مبارزات مردم ببينيم يا نه. آنچه مراسم بزرگداشت قتل عام سال ٦٧ را با ارزش مى‌کند همانا همراهى و همگامى با مبارزه امروز مردم است. آيا اين مراسمها و سخنرانى زندانيان سابق بازتاب مبارزات امروز مردم است؟ بحث بر سر کسانى است که هنوز پس از گذشت سالها پس از آزادى در جنگ و جدال با آنچه بر آنان رفته هستند. اين قربانيان زندان و شکنجه از آنجايى که بعضا محصول زمان و مکان مشخصى هستند و شرايط جديد مبارزه، يعنى شرايط جديد مکانى و زمانى را درنيافته‌اند، تلاششان اين است که زجرهايى را که به آنها روا داشته‌اند زنده نگه دارند. آنها نمى‌خواهند امروز جايى در مبارزات جارى مردم داشته باشند. چرا که قادر به بيرون کشيدن خود از آن فشارى که به آنها آمده نيستند. مسئله اين است که زندانى، شکنجه و زندان را براى پيشبرد آرمانى سياسى تحمل کرده است. ولى از آن آرمانى که بخاطرش شکنجه‌ را تحمل کردند حرفى به ميان نمى‌آورند. چرا؟ چون امروز ديگر آرمانى برايشان باقى نمانده است؟ يا ديگر توان مبارزه را ندارند؟

نسرين پرواز: آنهايى هم که در دهه شصت و يا سال ٦٧ اعدام شدند، بخاطر آرمانشان و اينکه حاضر به همکارى با جمهورى اسلامى نشدند جان باختند. از آرمان آنها هم سخنى در ميان نيست.

فرخنده آشنا: بلند کردن پرچم آرمان جانباختگان در کار نيست، اما برخورد فرقه‌اى و تبليغات فرقه‌اى تا دلتان بخواهد زياد است. البته هستند زندانيان سابقى که با مشکلات ناشى از زندان و شکنجه دست و پنجه نرم کردند و از خود نه يک قربانى، بلکه يک مبارز ساختند. آنچه از زندانى سابق انتظار مى‌رود برافراشتن پرچم مبارزه‌اش است که همچنان در دلش شعله مى‌کشد، البته اگر شعله‌اى در کار باشد! سخنرانى زندانى سابق که به نفى مبارزه نرسيده، تلاش براى جلو رفتن در مبارزه است که آنرا عايد کسانى هم مى‌کند که پاى صحبتهاى او مى‌نشينند. برگزار کنندگان اين مراسمها به آينده چشم ندوخته‌اند و سطح امروزى مبارزه مردم را نمى‌بينند. اگر زندانى سياسى مورد محبت مردم قرار مى‌گيرد بخش عمده‌اش بخاطر آن جايگاه مبارزاتى است که فرد در آن قرار داشته و يا امروز قرار دارد. پس برگزارى مراسمها به نوعى مى‌تواند بازتاب مبارزات مردم باشد. البته اگر سخنران با مبارزات امروز مردم همگام باشد. هدف از تعريف خاطرات زندان چيست؟ آيا زندانى به دنبال همدردى و دلسوزى است؟ واقعيت اين است که زخمهايى که زندانى خورده جدا از دردهاى مردم نيست. اگر زندانى سياسى در زندان بر اثر اعمال شکنجه و فشار دست به خودکشى مى‌زند، کارگر هم در جامعه بر اثر فشار وارد بر زندگى‌اش از طرف همان رژيم دست به خودسوزى مى‌زند.

نسرين پرواز: اگر در يکى از اين سمينارها امکان صحبت داشتيد چه مى‌گفتيد؟

فرخنده آشنا: قصد داشتم در مورد نقش زندانيان سابق در مبارزات جارى صحبت کنم. ببينيد،امروز برخى از کسانى که به جمهورى اسلامى نه گفته و سالهايى از زندگيشان را در زندان گذارندند افکار و ايده‌هايى‌ متفاوت با زمانى که در زندان بودند، دارند. اين تحولات نظرى و فکرى افراد ممکن است در راستاى متفاوت و گاه حتى تا نفى مبارزه و بيهوده ديدن گذشته روى داده باشد. چرا که زندان و زندانى و شرايط زندان به نظرم يک مقوله منفرد و جدا از جامعه نيست. هرچند که زندان را با ديوارى بلند از جامعه جدا کرده‌اند ولى هر آنچه که در داخل اين حصار بلند روى مى‌دهد چيزى جدا و منفک از تحولات بستر جامعه نيست.

بودند زندانيانى با ما که پس از آزادى از زندان به خاتمى راى دادند و در واقع به جمهورى اسلامى آرى گفتند. راى اينها مثل راى افرادى ناآگاه و يا ناشناس نبود، چرا که به خاطر دوره زندانشان بعضى‌ها به آنها تاسى مى‌کردند. و اين زندانيان سابق توهمات دمکراتيک در باره خاتمى مى‌پراکندند! اينها با راى به خاتمى، به رژيمى راى دادند که خودشان را دستگير و شکنجه و دوستانشان را اعدام کرد!

اين در حالى است که متاسفانه شاهديم طول دوره زندان فضيلت و هويتى شده براى عده‌اى از زندانيان سابق. بسيارى هنوز در گذشته زندگى مى‌کنند و نمى‌خواهند يا نمى‌توانند از آن جدا شوند. و به معناى ديگر هنوز در زندان هستند و گويا وظيفه و رسالت ديگرى ندارند جز تکرار همان دوره زندان. گويا زندان شده هويت انقلابى فرد و واقعيت اين است که اين عده چيزى براى ارائه در عرصه پيکار طبقاتى کنونى ندارند. اگر بپذيريم که دوره زندان عرصه مهمى از مبارزه فرد انقلابى بر‌عليه رژيم اسلامى بود که بى ترديد هم هست ولى بايد پرسيد که بعد از آن چه کرده‌ايم؟ و اکنون چه مى‌کنيم؟

واقعيت اين است که زندان و زندانى سياسى بودن فى نفسه ارزش نيست. مگر جلاد اوين، لاجوردى خود در دوره شاه زندان نبود؟ و يا زندانيان دهه ٦٠ شاهدند و به خوبى مى‌دانند که چطور مجاهدين خلق تحت عنوان توبه تاکتيکى و تشکيلات نفوذى در زندان زير بغل بازجوها را گرفتند و در کليه مراحل بازجويى و سرکوب فرزندان انقلابى مردم، اين رژيم دد‌منش و خونريز را يارى دادند. در قاموس کدام ايدئولوژى اين تاکتيک عمل مى‌کرد؟ تفاوت ماهوى اين ايدئولوژى با حاکميت سرکوبگر جمهورى اسلامى چيست؟ اينجاست که بايد تاکيد کرد که هر نه‌اى به جمهورى اسلامى، نه انقلابى نيست! اينجاست که بايد تعمق و تامل بيشترى نمود و هشيارتر بود. که هر گونه نفى رژيم جمهورى اسلامى با هر رنگ و لعابى نمى‌تواند حافظ منافع مردم باشد. تنها آن نه‌اى به جمهورى اسلامى اصولى و انقلابى تلقى مى‌شود که از منظر منافع طبقاتى کارگران و زحمتکشان ايران باشد.

نه واقعى به جمهورى اسلامى، نه کمونيستى به رژيم و کل سيستم است. نه‌اى که دورنماى يک زندگى انسانى را از همين الان براى همه مردم تصوير مى‌کند. حالا بايد پرسيد در رابطه با اين نه واقعى ما چه کرده‌ايم؟ واقعيت نشان مى‌دهد که متاسفانه درصد کمى از زندانيان سابق با اين نه انقلابى همراهى مى‌کنند!

نسرين پرواز: شما از اين گفتيد که طول زندان فضيلتى شده براى بعضى‌ها. نظرتان در مورد ترور شخصيت زندانيان سابق توسط زندانيان سابق که به تازگى مد شده چيست؟ کتابى توسط ايرج مصداقى چاپ شده است که مختص به جنبش مشخصى است. جنبشى که در آن مذهب و مجاهدين که سالهاست بى‌ربط به مبارزه مردم شده جا دارند. جنبشى که فعالان بيست سال پيش آن اگر همچنان فعال باشند تبديل به دلال و گانگسترهاى سياسى شده‌اند. نظر شما در مورد اين کتاب و کلا سياست ترور شخصيت چيست؟

فرخنده آشنا: کتاب مصداقى نياز به يک بررسى جداگانه دارد ولى بطور کلى اين کتاب دو ويژگى دارد. يکى اينکه اطلاعات آن وسيع است و علت آن هم اين است که در آن دوره همدستى مجاهدين در سرکوب و توبه تاکتيکى‌شان اين امکان دسترسى به اطلاعات وسيع را به آنها داده. ويژگى ديگر اين کتاب اين است که بر خلاف کتابهاى چپها که عموما در رابطه با تصوير مقاومت زندانيان نگاشته شده‌اند، کتاب مصداقى سعى بر آن دارد که بريدگى را در هيبت مقاومت نشان دهد. و در نتيجه با يک نه دروغين و فريبکارانه، “نه” واقعى و “نه” کمونيستى را بپوشاند. به هر حال بررسى ادبيات زندان بهترين وسيله شناخت زندانيان سابق و بى‌ربطى مبارزات تعداد بيشمارى از آنها به منافع طبقه کارگر مى‌باشد. مصداقى با ترور شخصيت ديگران بخصوص آنهاييکه تصوير روشنى از مجاهدين زندان داده‌اند، سعى مى‌کند از مجاهدين اعاده حيثيت کند. در کتاب نامبرده، سازمان مجاهدين از يک سو سعى در پرونده شويى خود و از سوى ديگر ترور شخصيت مبارزين کمونيست دارد. و اين کار يعنى ترور شخصيت زيرکانه بوسيله سازماندهى نفرت انجام مى‌شود. متاسفانه اين سازماندهى نفرت عليه مبارزين محدود به جريان مجاهدين نمى‌شود. نفرت نامه‌هايى به نام نقد دست به دست مى‌چرخند که پر از دروغ و اتهام نسبت به همبندى ديروز است. نويسندگان اين نوشته‌ها مثل سازمان مجاهدين بخاطر نقدى که به نظراتشان شده با ترور شخصيت سعى مى‌کنند انتقام بگيرند. غافل از اينکه نظرات را نمى‌توان ترور کرد. نقدى صورت گرفته، حال هرچقدر هم اين و آن بگويند ناقد اله و بله بوده، فايده‌اى ندارد. با نقد چه مى‌کنند؟ با سوالاتى که براى خوانندگان ايجاد شده چه مى‌کنند؟

البته من دوست دارم در اينجا يک پرانتزى باز کنم. و آن اينکه حساب بخشى از مجاهدين سابق را از خط رهبرى اين تشکيلات جدا کنم. همانطور که بخشى از آنها امروز حاضر نيستند خود را با تشکيلات مجاهدين تعريف کنند.

ولى چرا؟ چرا بعضى‌ها مشغول سازماندهى نفرت هستند؟ اينرا بايد در جايگاه طبقاتى آنها و بى‌ربطى‌شان با جنبش‌هاى مبارزاتى در ايران و دنيا ديد. کسى که مسئله‌اش بى‌حقوقى طبقه کارگر نيست، کسى که اهميتى به زندانى بودن نيمى از جمعيت ايران در زندان جنسيت نمى‌دهد، و تمام هم و غمش گروه و منافع فرقه‌ايش است، بجاى آنکه از تجربياتش براى سازماندهى مبارزات مردم استفاده کند، از آن براى خاک پاشيدن به چشم مردم استفاده مى‌کند. اين افراد و سازمانها با ترور شخصيت اين و آن نفرتى را سازمان مى‌دهند که رژيم تلاش کرد نسبت به سياسيون و سياست سازمان دهد.

نفرت‌نامه‌هايى که به اسم انتقاد پخش مى‌شوند نقد نظرى را دنبال نمى‌کنند و نمى‌توانند سکويى براى برخورد و پيشبرد مبارزات مردم باشند. اينها تنها تخليه نفرت افراد و يا جرياناتى هستند که نهايت تلاششان توليد نفرت و سازماندهى آن است!

به طور واقعى هر فرد و يا جريان فعالى در يک زمينه‌اى فعال است. يا سعى دارد به هر شکلى در جهت مبارزات مردم مثل مبارزه براى آزادى و برابرى فعاليت کند و يا اگر مشغول اين کار نيست، سخت نيست ديدن اينکه چه مى‌کند! نمى‌توان هم زمان در دو جبهه دويد! اين دو گرايش يعنى سازماندهى قدرت و سازماندهى نفرت را در ادبيات زندان و کلا در پراتيک زندانيان سابق نيز مى‌توان ديد. بعضى از زندانيان سابق از تجربيات زندانشان براى آگاهى بخشيدن و مبارزه با رژيم و زندان و اعدام و براى يک دنياى آزاد و برابر استفاده مى‌کنند. در واقع تلاششان سازماندهى قدرت مردم است. و تعدادى نيز با ترور شخصيت اين و آن و بخصوص مبارزين سعى در سازماندهى نفرت دارند.

در بين زندانيان سابق ديدگاههاى متفاوتى در مورد سرنگونى رژيم و تغيير پايه‌اى در ايران است. ولى برخى سعى دارند همه اين نظرات را زير چتر ادبيات زندان و يا در رابطه به نظرات و مبارزات نويسندگان آنها در زندان يعنى تنها در رابطه با يک دوره مبارزاتى فرد بررسى کنند. هرچند همانطور که گفتم اين بررسى دوره‌اى هم بدون غرض نبوده و نيست. يعنى نظرات را نقد نمى‌کنند بلکه سعى مى‌کنند فرد را خراب کنند.

همين نگاه کوتاه به ادبيات و پراتيک زندانى سابق يک چيز را مسلم مى‌سازد. و آن اينکه هر زندانى سياسى بخاطر منافع مردم يا دقيق‌تر بگويم بخاطر منافع اردوى کار در مقابل سرمايه نيست، که زندانى مى‌شود. و مهمتر اينکه نبايد دوره زندان را در هاله‌اى از تقدس قرار داد. هرچند که زندان عرصه مستقيم و روياروى و سنگر مقدم مبارزه فرد تنها با اتکا به انگيزه فردى خود و رژيم با همه امکاناتش است. اما چسبيدن به آن و برش مقطعى و برجسته نمودن آن، غافل ماندن از وظايف فعلى و کنونى مبارزه است. يعنى جدا ماندن از بستر کنونى مبارزه مردم که به اشکال مختلف زنده و پويا در جريان است.

اين واقعيت تلخى است که پيوند و ارتباط فعالين نسل گذشته با نيروهاى جوان و تازه نفس بسيار ضعيف و در واقع در حکم هيچ است. اين به عهده ماست که يک جمعبندى از شکل سازماندهى تشکيلاتها ارائه داده و بگوييم که چه اشکالاتى داشته و چه ضرباتى را متحمل شده‌ايم . متاسفانه عدم انتقال تجارب پيشين مبارزه به نسل نوين فعالين همواره باعث پرداخت هزينه‌هاى زياد توسط مبارزين نسل جديد در همه دوره‌ها بوده است. اکنون بگذاريم تجارب فعاليت دوره ما چه در زندان و بيرون آن بى‌کم و کاست در اختيار نسل نوين قرار گيرد و خود نيز بايد از آنها بياموزيم.

مرور گذشته براى جمع بندى و ديدن اشکالات و جلوگيرى از تکرار اشکلات لازم است. ولى متاسفانه ما شاهد زندگى در گذشته و گذشته افتخار امروز شدن هستيم.

زندانيان دوران شاه بعد از آزادى از زندان برنامه‌اى روشن نداشتند و مردم قادر نبودند در تفاوت بين بحثهاى آنها و آلترناتيوهايى که ارائه مى‌دادند، لاجوردى‌هاى دهه ٦٠ را از لاجورديهاى دهه ٥٠ تشخيص دهند. خوشبختانه امروزه راحتتر مى‌توان لاجورديهاى‌آينده را شناسايى کرد. چرا که بخشى از زندانيان دوران جمهورى اسلامى نوشته‌اند و بخصوص در خارج از ايران فعاليت دارند. در چگونگى فعاليت آنها مى‌توان گرايشات سياسى آنها را ديد. در جدال براى آزادى و برابرى و يا در تلاششان براى ترور شخصيت مبارزين مى‌توان جايگاه واقعى آنها را شناسايى کرد. براى همين اگر براى مردم ايران در سال ٥٧ شناسايى لاجوردى‌ها مشکل بود، حالا برايشان سخت نيست که شکنجه‌گران آينده را در شکنجه‌شدگان گذشته ببينند. شايد کمى دقت لازم داشته باشد ولى اصلا سخت نيست ديدن ويژگى‌هاى لاجوردى‌هاى آينده در دنياى سياست امروزمان!

نسرين پرواز: مهمترين مسئله در رابطه با مبارزات مردم در حال حاضر چيست؟

فرخنده آشنا: ما فرصتهاى بيشمارى را از دست داده‌ايم. ما بايد به سازماندهى اعتراضات مردمى براى کسب قدرت سياسى بپردازيم. وظايف بزرگى در پيش رو داريم. در گذشته سير کردن دردى از جنبش امروز را دوا نمى‌کند. اکنون درنگ نه تنها جايز نيست بلکه خطايى است نابخشودنى. بايد خود را سازمان داد و در تحولات ايران تاثير گذار بود.

در تعميق مبارزات کارگران، فرهنگيان، دانشجويان، پرستاران و زحمتکشان اين اکثريت عظيم توده محروم و ستمديده ايران با خواستهاى مشخص و بيواسطه خود است که نفى انقلابى رژيم معنا پيدا مى‌کند. و هر راهى جز اين بى راهه و سرابى بيش نيست. ما کجاى اين مبارزه قرار داريم؟ به کدام يک از مبارزات اين طيفها که شمردم کمک کرديم؟ اين واقعيتى است که کسى که مشغول سازماندهى نفرت است، مسئله‌اش مبارزات مردم نيست و کارى به آن ندارد. علت جدايى از مبارزات مردم توسط جريانات فرقه‌اى نه دورى‌ مسافتى‌شان از مردم، بلکه بى‌ربطى آنها به مسائل مردم است!

در ايران اکنون نسل جديدى از کمونيستها بخصوص در ميان فعالين دانشجويى همچون ققنوس از خاکستر کشته‌ها پر کشيده‌اند و به دنبال تاريخ شفاهى مبارزه دوره قبل هستند. آنها در جريان مبارزاتشان دستگير مى‌شوند و زندان بخشى از زندگى آنهاست! آنها معتقدند که جمعبندى درستى از انقلاب سال ٥٧ ندارند. معتقدند که بايد ديدگاههاى گوناگون چپ را به دور از هياهوهاى خطى و جريانى و به دور از تنگ‌نظرى فرقه‌گرايانه بشناسند. اين نسل از دانشجويان بعد از شکست دو خرداد به سمت عدالت اجتماعى گرايش پيدا کردند. بعد از نا‌اميد شدن از اصلاح طلبان به چپ گرايش پيدا کردند. مارکسيسم در بين آنها طرح شد. راه رهايى خود را در عدالت خواهى در جامعه ديدند. اين گرايش به مارکسيسم بسيار بارز است که از موضوعات و مطالب نشريات دانشجويى مى‌توان به آن پى برد. اخيرا تلاشهايى ديديم که امکان سخنرانى براى برخى از زندانيان سابق در دانشگاهها فراهم مى‌کنند تا روايت راست‌روانه‌اى از مبارزه ارائه دهند! از آنجا که سند مکتوبى از تاريخ مبارزات جنبش چپ ايران در اختيار جوانان قرار ندارد، آنها به دنبال زندانيان دوره قبل هستند که تاريخ شفاهى آن دوران را از زبان آنها بشنوند.

اين جوانان در دوره اين رژيم بدنيا آمدند و با همه فيلترهايى که وجود داشت باز هم مى‌بينيم که شرايط اجتماعى بازتوليد خودش را مى‌کند. و اين جوانان در دل اختناق مارکس مى‌خوانند!

هم اکنون در ايران و در بين جنبشهايى که در حال حاضر فعالند، اين بحث را راه انداخته‌اند که ما الان با يک رژيم خونخوار روبرو هستيم حالا بياييد آنرا از بين ببريم بعد سر دمکراسى و بقيه چيزها حرف مى‌زنيم. اين همان گرايشى است که مردم را در سال ٥٧ با شعار “همه با هم” بودن خاموش کرد تا بتواند بعد از قدرت‌گيرى انقلاب را سرکوب کند. امروز ديگر نمى‌توانيم تجربه ٥٧ را ناديده بگيريم. از همين الان بايد همزمان که با ستمگران حاکم مى‌جنگيم با فريب دهندگان در اپوزيسيون هم بايد بجنگيم وگرنه با يکى از اين دو هستيم. اين هشيارى را ٥٧ نداشتيم ولى ديگر نمى شود حالا هم همانطور بود و در همان سطح خامى نشان داد!

در مورد اينکه اول رژيم را سرنگون کنيم، مسئله اين است که از راههاى مختلفى مى‌شود رژيم را سرنگون کرد. تجربه سال ٥٧ هم همين بود که خيلى از جريانات با اسلاميون همدست شدند. کار واژگون کردن استبداد از کار پى‌ريزى دمکراسى جدا نيست. اتفاقا آنهايى که مى‌گويند مردم عقب هستند و دمکراسى را درک نمى‌کنند، ريگى در کفش دارند و بايد آن ريگ را ديد. آنها درک نمى‌کنند که در لحظات تحولات بزرگ در تاريخ يک کشور، کار پى‌ريزى دمکراسى با شتابى دو‌چندان به پيش مى‌رود. در مورد بعضى از بحثها بايد پشت واژه‌ها را ديد. بايد منافع واقعى پشت بحث را ديد. مثلا اينکه مى‌گويند جامعه کشش تحولات شديد را ندارد، واقعيت اين است که خودشان از مردم مى‌ترسند. مى‌گويند اين رژيم را بايد از بين برد ولى در عين حال مى‌خواهند فرصت بزرگ آگاه شدن، تشکل و برنامه داشتن براى انقلاب را از مردم بگيرند. با دور زدن دمکراسى خواهى امروز مردم، آنها مى‌خواهند درکى را که مردم از دمکراسى و آزادى بدست آورده‌اند ناديده بگيرند. مردم آزادى مى‌خواهند و اينها از آزاد شدن مردم مى‌ترسند. اينها از تشکل و اتحاد مردم مى‌ترسند. دمکراسى در بطن جامعه و مبارزه براى تغيير به دست مى‌آيد. اينها به اشکال مختلف سعى دارند مانع از آمدن مردم به صحنه سياست شوند. و اين بعهده ماست که بر خلاف سال ٥٧ مرزمان را با ارتجاع به هر شکلش روشن کنيم.

ما نبايد فراموش کنيم که سال ٥٧ با اصطلاح “همه با هم” بودن سر دمکراسى را بريدند. و امروز نبايد مرگ جمهورى اسلامى برابر با پايان نظرات متفاوت يعنى آزادى انديشه باشد! از همين الان بايد نظرات متفاوت را به رسميت بشناسيم. و در ضرورت به رسميت شناختن آزادى است که بايد جلوى ترور شخصيت را بگيريم.

نسرين پرواز: از بحث سمينار و زندانى سابق دور نشديم؟

فرخنده آشنا: نه، من زندانى سابق را از جامعه جدا نمى‌کنم. مسائلى که طرح شد همه جزئيات يک کليت هستند. و آن سازماندهى نيروهاى انقلابى و برقرارى ارتباط ارگانيک با کارگران و زحمتکشان و کار و فعاليت ميان آنهاست. ما در اين زمينه چه کرده‌ايم؟ با تاسف و دريغ بايد گفت که آنچه انجام شده با آنچه که بايد انجام مى‌شد قابل قياس نيست. و در واقع در حکم هيچ است. به قول معروف ما هنوز اندر خم يک کوچه‌ايم. چرا که سازماندهى طبقه کارگر و متشکل کردن جنبشهاى مختلفى که در ايران وجود دارند امر خيلى‌ها منجمله بخش زيادى از زندانيان سابق نيست. از آن بدتر همانطور که قبلا اشاره کردم، بخشى از زندانيان سابق مشغول سازماندهى نفرت هستند. آنها با اين کار خود نيروى مردم آزاديخواه و بخشى از مبارزين را بهدر مى‌دهند. اين طيف از زندانيان سابق مردم را در عمل به دنبال نخود سياه مى‌فرستند.

ما به عنوان زندانيان سياسى سابق نبايد صرفا به نقل گذشته و خاطرات زندان که متاسفانه همانطور که اشاره کردم به دور از تنگ‌نظرى‌ها و فرقه‌گرايى‌ها و ترور شخصيت ديگران نبوده اکتفا کنيم. ما بايد به يک جمع‌بندى روشن و جامعى از مبارزات گذشته از جمله دوره زندان بپردازيم. و آنرا مکتوب به عنوان تجارب دوره پيشين در اختيار ديگران قرار دهيم. اکنون مبارزات مردم از عمق و گستردگى وسيع برخوردار گشته است. ما نيز بايد با تلاش در تعميق اين مبارزات و تلاش براى سازماندهى طبقه کارگر و دستيابى آن به تشکل سياسى که بتواند قدرت سياسى را بدست گرفته و جامعه را از اين منجلاب فقر و اختناق نجات دهد، تلاش کنيم. در اين رابطه مى‌توان روى حداقلهايى کوبيد و حول آنها جمع شد.

حداقل مطالباتى که بايد از هم اکنون طرح شوند عبارتند از:

آزادى زندانى سياسى

لغو شکنجه و اعدام

آزادى قلم و بيان

آزادى تشکل و اجتماعات

تامين معيشت آحاد جامعه

تخريب سيستم سرکوب و استثمار و ….

به اميد روزى که طبقه کارگر ايران بتواند نه تنها مبارزات مردم ايران را در جهت آزادى و برابرى به نتيجه برساند، بلکه الگويى شود براى بقيه کشورهاى همسايه که از وضعيت مشابهى رنج مى‌برند. به اميد آنکه ما هم بتوانيم کمک هرچند کوچکى در جهت متشکل شدن کارگران باشيم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *