آگهى ازدواج
به چند آگهى ازدواج در روزنامه نيمروز شماره ٥٧٩ توجه کنيد:
“آقاى ٤٥ ساله جدا شده از همسر ايرانى مايل به آشنايى و ازدواج با خانم ايرانى تا سن ٣٦ سال معتقد به فرهنگ و اصول ايرانى مى باشم.”
از ٦ آگهى ازدواج خانمها يکى مى نويسد: “بانوى …. علاقمند به طبخ و خانه دارى، معتقد به اصول اخلاقى، … .” احتياجى به پرسيدن نيست که منظور اين خانم و آن آقا کدام اصول اخلاقى است، چرا که هر دو و بقيه اى که دنبال اين اصول و اخلاقيات هستند، خوب مى دانند که منظورشان چيست، براى همين هم هيچکدام توضيحى نمى دهند. منظورشان از اعتقاد به اصول اخلاقى اين است که معتقد به تقسيم کار زنانه و مردانه در خانه هستند. يعنى اگر زن در بيرون از خانه هم کار مى کند باز کليددار آشپزخانه اوست. معتقد به اين اصول اخلاقى بودن يعنى باور داشتن و عمل کردن به اين سنت که آشپزى و ظرف شويى و رخت شويى و بچه دارى در خانه همه بر دوش زن است. به قول برخى آقايان گذاشتن چهارتا لباس در ماشين لباس شويى و چهارتا بشقاب در ماشين ظرف شويى، و يا شستن آنها که اين همه بحث ندارد. بحث ندارد، چون همه اين کارها به اسم زنان نوشته شده است. و بحث کردن سر آن نه تنها نفعى براى چنان مردانى ندارد بلکه ممکن است مضر هم باشد. چرا که بحث کردن سر آن و روشن شدن چنان رابطه نابرابر و غير انسانى مردان و زنان را ملزم به نگاه کردن به خود و تغيير روششان مى کند. اعتقاد به اين اصول اخلاقى يعنى وقتى زن و مرد بچه دار شدند، انگار نه انگار که زن ٩ ماه باردارى کرده، بچه بلافاصله بعد از تولد جزو مايملک مرد (پدر) است. و بدون هيچ بحثى نام فاميلى پدر بر شناسنامه بچه نوشته مى شود. اعتقاد به اين اصول اخلاقى يعنى بعد از ازدواج زن بدون اجازه شوهر نبايد از خانه بيرون برود، يا با مردى صحبت کند و … خلاصه آنکه اعتقاد به اين اصول و اخلاقيات يعنى آمادگى وارد شدن به رابطه اى که زن نقش برده و مرد نقش ارباب را بازى مى کند. آگهى دهندگان ازدواج، چنين رابطه اى مبارکشان باد! برگرديم به آگهى هاى ازدواج، يکى از خانمها مى نويسد که “جدا شده از همسر غير ايرانى” است و پنج تاى بقيه مشخص کرده اند که “بدون ازدواج قبلى” هستند، يعنى تا به حال ازدواج نکرده اند. و اين بدان معنى است که دوشيزه هستند. همه مى دانيم که دوشيزه نبودن در فرهنگ ايرانى به معناى بى ارزش بودن زن در بازار ازدواج است. براى همين هم اين خانمها برآن تاکيد دارند و بخاطر همين است که در حال حاضر يکى از منابع درآمد بخشى از دکترها در ايران از راه دوشيزه سازى خانمها قبل از مراسم ازدواجشان است. اين روش دوشيزه سازى در ايران آنقدر مد شده که چند ماه پيش خانمى که براى بار دوم مى خواست ازدواج کند و مهر ازدواج اولش در شناسنامه اش خورده است و شوهر دوم هم از ازدواج قبلى او خبر داشته است، براى “خوش خدمتى” به شوهر جديد خود را دوشيزه مى کند!در فرهنگ ايرانى زن هم مثل برخى کالاها ارزش يک بار مصرف را دارد نه بيشتر. براى همين زن تا ازدواج نکرده يعنى با مردى نبوده، ارزش مصرف دارد و کالاى دست نخورده است. ولى به محض آنکه ازدواج کرد حتى اگر دو روز هم با شوهرش زندگى کرده باشد، ديگر آن کالاى قبلى نيست، چرا که ديگر دوشيزه نيست. بايد اشاره کنم که ارزش مصرف تنها شامل زنان مى شود يعنى مردان اصلا مهم نيست که چند بار ازدواج کرده اند، هميشه مثل ماهى اى هستند که تازه از آب گرفته باشى! اين همان فرهنگى است که زنى را که با بيشتر از يک مرد در طول زندگى اش رابطه داشته باشد فاحشه مى نامند. همان فرهنگى که نمى تواند با زن بعنوان يک انسان رابطه برقرار کند و هميشه زن را ماده مى بيند و مرد را نر. واقعيت اين است که اين تنها مردان نيستند که حامل و مدافع فرهنگ مردسالار هستند. اينجاست که نقش و نيروى جامعه و مناسبات حاکم بر آن، فراتر از توانايى افراد آن خود را نشان مى دهد. مردان به گونه اى تربيت مى شوند که هميشه احساس برترى نسبت به زنان را داشته باشند. و زنان به گونه اى تربيت مى شوند که خود را متفاوت از مردان ببينند و نقشى متفاوت براى خود قائل باشند. از اينرو زن ايرانى طورى تربيت مى شود که خود را در رابطه با پدر و يا برادر و يا شوهر تعريف کند. و زمانى که زنى بخواهد پا بر روى اين فرهنگ بگذارد و مستقلا هرکارى که دوست دارد بکند، با خيلى انگ ها و پشت سر حرف زدنها و يا مسئوليتهايى روبرو مى شود که تاقت فرسا هستند. زنان بچه دارى که در اروپا از شوهرانشان جدا شده اند نه تنها فشار زندگى اشان کم نشده بلکه به لحاظى بيشتر هم شده است. هرچند اين زنان به خاطر نبود شوهر و يا رئيس در خانه آرامشى دارند که حاضر نيستند بخاطر کم شدن فشار کار بچه ها به زندگى سابق برگردند. اين فرهنگ مردسالار، اين فرهنگ ايرانى حتى بعد از جدايى زن و شوهر در اين کشور هم دست از سر برخى از زنان بر نمى دارد. خانواده هايى که بچه دارند، بعد از جدايى معمولا مسئوليت بچه در عمل با زنان است. و اکثر مردان به اشکال مختلف از زير مسئوليت بچه ها فرار مى کنند. همانطور که تا قبل از جدايى از زيربار مسئوليت آن فرار مى کردند. رها زن جوانى است که دو سال است که از همسرش جدا شده است. مى گويد: “نمى دانم چکار کنم، تمام روزهاى هفته بچه ها با من هستند، به مدرسه مى برمشان و وقتم را با مدرسه آنها تنظيم مى کنم. از ابتدا قرار بود که شنبه ها و يکشنبه ها پيش پدرشان باشند. ولى اکثر اوقات وقتى شنبه ها آنها را به خانه پدرشان مى برم، چند ساعت بعد زنگ مى زنند که دلمان برايت تنگ شده بيا ما را ببر. رها مى گويد نمى دانم چه بکنم من هم آرامش مى خواهم، تمام هفته کافى نيست؟ من هم چند ساعت مى خواهم که آزاد باشم.” ولى آيا واقعا بچه ها دلشان براى مادرشان تنگ مى شود که مى خواهند پيش او برگردند؟ چرا وقتى خانه دوستشان مى روند دچار اين دلتنگى نمى شوند؟ غير از اين است که پدرشان حاضر نيست و بلد نيست با آنها بازى کند؟ به آنها محبت کند؟ غير از اين است که هر بار يک فيلم ويدئويى تکرارى برايشان مى گذارد که آنرا ببينند و خودش به کارهاى “مهمش” مى پردازد؟ اين آن فرهنگ مردسالارانه است که عملا کار بچه را کار زن مى بيند. اين همان فرهنگى است که تقسيم کار، رفتار و کلا زندگى متفاوتى براى زن نسبت به مرد قائل است. الگوى رفتارى خاصى براى مرد ارائه نمى دهد، چرا که هميشه اين فرهنگ مردسالار بوده که اين الگوهاى رفتارى را تعريف و تعيين کرده است. ولى زن ايرانى بايد متين و “باحيا” باشد. بايد مطيع مرد باشد و خانه داريش خوب باشد. يعنى آشپز و بچه دار خوبى باشد، و هروقت که شوهر خواست برده جنسى اش باشد. به زن بعنوان يک انسان مستقل نگاه نمى شود. ملک مرد است، مرد برايش پول داده و آنرا خريده است. در رابطه با مرد تعريف مى شود، سرويس دهند مرد است.برخورد توهين آميز اين فرهنگ به زن را اگر به آن عادت نکرده باشيم، در خيلى جاها مى توانيم ببنيم. روزى با دوست پسرم به يک مغازه ايرانى رفته بودم. دوست پسرم يک بسته شيرينى ايرانى برداشت و از مغازه دار در مورد آن پرسيد. مغازه دار در ادامه توضيحاتش گفت: “آقا شيرينى را مى گذاريد جلويتان، خانم چايى مى آورند و با آن ميل مى کيند.” حضرت مغازه دار خيلى راحت مرا خدمتکار دوست پسرم کردند! خيلى راحت مى توان حدس زد که ايشان وقتى تشريفشان را مى برند خانه، پايشان را دراز مى کنند و دستور مى دهند که خانم برايشان چه تهيه کند و چه تهيه نکند. حتما ايشان هم مثل خيلى از مردهاى ديگر نمى دانند چطور مى شود ظرف شست، جارو کرد و يا بچه دارى کرد. چرا که فرهنگ عزيز ايرانى و اسلامى اين کارها را آنقدر ناچيز مى بيند که در شان مردان نمى داند و خيلى حساب شده براى زنان گذاشته است. اين فرهنگ عمر خدايان و پيغمبران را دارد که همه مرداند. عمر شاهان را دارد که همه نرند و عمر قهرمانان افسانه ها را دارد که باز هم همه مرداند. به ادبيات اين فرهنگ نگاه کنيد، به شعر، موسيقى، ترانه، کتاب، آثار فرهنگى و هنرى اش نگاه کنيد، فضاى حاکم در همه آنها فرهنگ مردسالار است. اين فرهنگ تحت نام فرهنگ ايرانى و خودمانى در روابط ما زنده است. اين فرهنگ که اسلامى هم هست بايد کنار گذاشته شود و با يک فرهنگ انسانى و آزاديخواه جايگزين شود. با اين تعريف، من طبعا خواهان جايگزينى زنان در جايگاه مردان نيستم، چرا که اين جايگاه را انسانى نمى بينم. مناسباتى را که بوجود آورنده و تداوم بخش اين فرهنگ و سنت و اخلاقيات است بايد دگرگون کرد. تنها با برابرى زن و مرد است که هم زنان و هم مردان جايگاه انسانى خود را خواهند يافت. مبارزه براى يک جامعه برابر جدا از مبارزه امروزمان عليه اين فرهنگ و سنت و اخلاقيات نيست. منظورم از برابرى، برابرى در زندگى خانوادگى، برابرى در بيرون از خانه و حذف و کنار گذاشتن قوانين و سنت هاى ضدزن در همه شئون زندگى اجتماعى است. به اميد جامعه اى که نابرابرى را تنها در کتابهاى تاريخ آن بتوان يافت.